این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
سید محمدباقر درچهای
این نوشتار نیازمند جعبهٔ اطلاعات است. ممکن است بخواهید با افزودن یک جعبهٔ اطلاعات، به استانداردسازی نمایش موضوع کمک کنید. |
سیّد محمّد باقر دُرچهای (۱۲۶۴-۱۳۴۲ق)، از فقهای شیعه قرن سیزدهم و چهاردهم قمری و از اساتید حوزه علمیه اصفهان بود.
پس از درگذشت سید اسماعیل صدر برخی از مردم اصفهان و شهرهای دیگر از او تقلید میکردند.
زندگی نامه
ولادت
سید محمد باقر درچهای در ۱۲۶۴ق در روستای درچه در لِنجِان اصفهان به دنیا آمد.
خاندان
نسب وی به امام موسی کاظم(ع) میرسد. پدرش مرتضی و برادرانش محمد حسین و محمد مهدی از عالمان دین بودهاند. مهدی از دانش آموختگان حوزه نجف و از مدرسان مشهور فقه و اصول حوزه اصفهان به شمار میرفت. جد اعلایش محمد میرلوحی سبزواری از عالمان بزرگ اصفهان در دوره صفویه و معاصر با محمد تقی مجلسی بود.[۱]
فرزندان
ابوالعلا [۲]، ابوالمعالی، ابوالحسن و احمد فرزندان او بودهاند. که همگی جز احمد از عالمان دینی بودند.[۳]
تحصیلات
سید محمدباقر در سن هفت سالگی، در همان درچه از ملا محمود مکتبدار، فراگیری قرآن را آغاز کرد و سپس کتاب های گلستان سعدی، ترسّل، نصاب و ریاضیات و برخی از آنچه در مکتب خانه ها متداول بود را گذراند و با توصیة ملا محمود به پدرش( سید مرتضی) در ادامه تحصیل، مدتی نیز نزد پدر، ادبیات عرب و فقه آموخته، سپس راهی حوزه اصفهان شد و در مدرسه نیم آورد و کنار برادر بزرگترش، سید محمد حسین، سکونت گزید.محمد باقر درچهای در سیزده سالگی فراگیری علوم دینی را در اصفهان آغاز کرد. سپس در حدود ۱۲۹۰ق برای تکمیل تحصیلات به نجف رفت و در آنجا به مدت 12 سال ساکن شد.
آیت الله سید محمدباقر درچه ای در اصفهان در رشته های مختلف علوم متداوله ، صرف و نحو، منطق، معانی و بیان، حساب و هندسه و سایر علوم ریاضی، هیئت و نجوم، طب، فلسفه و اصول فقه، تحصیل کرد و در هر یک محققانه پیش می رفت.
اساتید
وی در اصفهان و نجف از اساتید بزرگی بهره نمود. از جمله این اساتید:
اساتید اصفهان
- میرزا ابوالمعالی کلباسی
- میرزا محمدباقر موسوی خوانساری چهارسوقی
- شیخ محمدباقر نجفی
- میرزا محمد حسن نجفی اصفهانی .
اساتید نجف
- میرزا محمدحسن شیرازی( میرزای اول)
- سید حسین کوه کمری
- حاج میرزا حبیب الله رشتی.[۴]
شاگردان
برخی از مشهورترین شاگردان درچهای عبارتند از:
- سید ابوالحسن اصفهانی
- حاج آقا حسین بروجردی
- میرزا حسن جابری انصاری
- میرزا علی آقا شیرازی
- سید عبدالحسین طیب
- میرزا مهدی اصفهانی
- محمد حسن آقا نجفی قوچانی
- سید جمال الدین گلپایگانی
- سید حسن مدرس
- محمد ابراهیم کرباسی
- حاج آقا رحیم ارباب
- جلال الدین همایی
- محمدرضا الهی
- آقا ضیاءالدین عراقی،
- محمدحسن طالقانی،
- شیخ غلامرضا یزدی،
- میرزا محمدحسن نحوی،
- میر سید حسن چهارسویی،
- میرزامحمدحسن کاشانی،
- سیدحسین موسوی بیدآبادی،
- میرزا محمدحسین میردامادی،
- ملا حسن دولت آبادی،
- شیخ محمدحسین اشنی،
- میرزا محمدحسین جعفری،
- سید محمدعلی مبارکه ای،
- شیخ زین العابدین ابرقویی،
- محمدجواد صافی گلپایگانی
- شیخ محمدباقر زندکرمانی.[۵]
جایگاه
جایگاه سیاسی
درچهای در عملکرد سیاسی بسیار محتاط بود، در ماجرای نهضت مشروطه همفکری او با شیخ فضل الله نوری در برههای گزارش شده است.[۶] او در پاسخ به استفتائی در ربیع الثانی ۱۳۲۶ق دربارۀ مجلس شورای ملی، مفاسد این مجلس را در دو سال گذشته از حد و حصر بیرون دانست و کمک کردن به تشکیل آن را حرام خواند.[۷]
موقعیت والای وی در مجامع سیاسی و اجتماعی به گونه ای بود که در رویدادها و تحولات، ایشان مورد توجه خاصی بود. تفکرات و دیدگاهها و نظرات او کارساز بود و از این جهت جایگاه او در این مجامع مورد احترام و توجه خاص و عام بود. برخی نیز بر این تصور بودند که با ارسال هدایا و یا فرستادن نمایندگان در تفقد و دلجویی از او می توان شیوه و راه و روش وی را عوض و به سوی خود متمایل کنند. از جمله سردار سپه هدایایی را به وسیله نمایندگان خود جهت درچه ای ارسال نمود لیکن علیرغم اصرار فراوان آنان، هدایا را نپذیرفت و حتی از گرفتن قرآن اهدایی رضاخان نیز ابا نمود و همین موضوع خشم رضاخان را برانگیخت و در صدد انتقام برآمد.
آثار و فعالیت ها
آثار
برخی از آثار درچهای عبارتند از:
- حاشیه بر دو کتاب المکاسب و فرائد الاصول شیخ انصاری
- حاشیه بر مجمع الرسائل شیخ محمد حسن گزی
- حاشیه بر الحدائق فی اصول الدین شیخ جعفر شوشتری
- رسالهای در جبر و تفویض
- کتابی مفصل شامل یک دوره فقه و اصول که احتمالا تقریرات درس استادش میرزا حبیب الله رشتی بوده است.
- تقریرات اصولیه
- رساله ای در ولایت ائمه اطهار( علیهم السلام)
- پحاشیه بر مناسک
- تعلیقات بر فرائدالاصول به زبان عربی
- حجیت الظن به زبان عربی
- حواشی بر رسالة علمیه شیخ محمد تقی آقا نجفی
- حواشی بر رساله عملیه حاج محمدابراهیم کرباسی.
فعالیت ها
درچهای در ۱۳۰۳ق به اصفهان بازگشت و تا آخر عمر به تالیف، تدریس و فعالیتهای علمی و اجتماعی پرداخت. محل تدریس او مدرسه نیم آورد و مسجد نو و محل اقامۀ نماز جماعت او مسجد بازارچه وزیر بود.[۸]
درچهای در حوزه علمیه اصفهان به عنوان استاد ممتاز فقه و اصول به شهرت رسید. چنانکه طالبان فقه از شهرهای دیگر نیز برای استفاده از حوزه درس وی به این شهر میآمدند.
مباحث درس درچهای عمدتا برگرفته از تقریرات درسهای میرزا حبیب الله رشتی بود. گفتهاند که وی سه درس در هر روز داشت و هر درس را سه بار تقریر میکرد.[۹]
به گزارش منابع، درچهای با صفاتی چون سادهزیستی، پرهیزکاری، احتیاط در مصرف وجوه شرعی، مبارزه با خرافات و عقاید ناروا، مانند اظهارات غلوآمیز درباره امامان شیعه(ع)، نظم بسیار در زندگی و جدیت در امر تدریس شناخته شده بود.[۱۰] چنانکه به گفته همایی حتی خبر شنیدن درگذشت مادرش، موجب تعطیلی درس او نشد.[۱۱]
پس از درگذشت سید اسماعیل صدر (د ۱۳۳۸ق) بسیاری از مردم اصفهان و شهرهای دیگر، او را به عنوان مرجع تقلید خود برگزیدند.[۱۲]
برخی از اندیشهها
شواهد نشان از آن دارد که درچهای به اعتدال گرایش داشته است. این اعتدال در دو بخش یکی تأکید خاص درچهای روی توحید و دیگر مراقبت از نقل مطالب دروغ در روضهها میتوان دنبال کرد. درچهای میکوشید تا اهمیت توحید را به همگان گوشزد کند و هرگاه میخواست در باره اهمیت موقعیت ائمه (ع) سخن بگوید ابتدا از توحید سخن میگفت. آقا حسن مدرس از شاگردان وی میگوید، از استاد درباره مقام اهل بیت پرسیدم. در جواب گفت: شب قدر در این باره در منبر مطالبی خواهد گفت. آن شب ابتدا درباره توحید به تفصیل سخن گفت و از آنجا بود که سخن را به مقام ائمه (ع) رساند. مدرس افزود: به عقیده درچهای محبت اهل بیت در سایه توحید معنا مییافت و الا ایشان قصد نداشت مقام محبت را ذرهای کم رنگ کند. تأکید کرد که عقیده به محبت اهل بیت باید خیلی مستدل، عمیق و خالصانه باشد. بعد از سخن ایشان من هم توجهم به مسئله توحید قویتر شد.[۱۳]
آقا حسن مدرس همچنین میگفت: در بعضی مواقع که گویندهای کمتر از توحید سخن به میان میآورد و بیشترین تکیه و توجهش به ائمه (ع) بود. سید محمد باقر درچهای میگفت: بابا یک چیزی هم میخواستی برای خدا باقی بگذاری. زند کرمانی هم که از شاگردان او میبود میگفت: این یک توطئه بود که شایع کردند عقیده درچهای نسبت به معجزات خدا گونه ائمه اطهار (ع) ضعیف است. اینها گاهی به بعضی از افراد یاد میدادند که بر سر راه او قرار بگیرند و طلب صدقه کنند و قبل از تکدی یا بعد از آن به عنوان تشکر مثلا بگویند که: ابوالفضل تو را به سلامت بدارد. یا ابوالفضل طول عمرت دهد. و چون میدانستند وی تحمل این الفاظ را ندارد و پرخاش میکند، به صورت تصنعی این صحنهها را درست میکردند و افراد حاضر را شاهد میگرفتند که ببینید و بشنوید که وی میگوید: ابوالفضل نمیتواند طول عمر بدهد... سید محمد باقر درچهای بلافاصله میگفت: چرا نمیگویید خدایا به حق ابوالفضل به ما طول عمر بده. چرا نسبت الوهیت به او میدهید و چرا این بزرگان را که بنده خدا هستند در ردیف خدا میخوانید؟
از این موارد چنین روشن میشود که درچهای در عقیده توحیدی بسیار مراعات میکرده و حاضر نبوده است کلمهای به زبان آورد یا از زبان کسی بشنود که توهم الوهیت نسبت به ائمه یا فرزندان آنان داشته باشد.
آیت الله اردکانی هم که از شاگردان درچهای بود در این باره ضمن بیان اردات ایشان به ائمه اطهار (ع) میگفت: وقتی کسی در مقام دعا به ایشان میگفت: حضرت عباس (ع) به شما عمر بدهد یا امام حسین (ع) مشکلات شما را بر طرف کند، وی میگفت: این حرفها را نزنید. خداست که عمر میدهد اوست که میآمرزد، شفا میدهد و مشکلات را حل میکند. وی معتقد بود: حضرت عباس و امام حسین را باید پیش خدا شفیع کرد.
اشرفی اصفهانی هم با شایعه خواندن این نسبتها میگفت: بلی با الفاظ و عباراتی که بوی کفر و شرک میداد اگر چه در لفظ، مخالفت میکرد. آیت الله خراسانی از شاگردان وی که در اواخر عمر و درست سالهای پیش از انقلاب رئیس حوزه علمیه اصفهان بود، نقل کرد که یکبار سائلی نزد ایشان آمد. وقتی آقا دست در جیب کرد تا پولی به او بدهد گفت: علی دردهایت را دوا کند، علی حاجتت را روا کند. آقا با شنیدن این جملات دستش را از جیبش بیرون کشید و بدون اعتنا به سائل به راه خود ادامه داد.
به جز مباحث مربوط به توحید و شرک که درچهای روی آن حساسیت داشت در باره وعظ واعظان و مطالبی هم که در روضهها میخواندند حساسیت نشان میداد. این در حالی بود که خودش طرفدار عزاداری بود و مجالس سوگواری برگزار میکرد. اما منبریها جرأت زدن هر حرفی را برابر او نداشتند. در این باره هم نمونههایی نقل شده است: یکبار هم واعظی روی منبر سخن میگفت در حالی که درچهای هم در حجره خود صدای او را میشنید. این واعظ داستانی طولانی گفت و در نتیجه گیری از قول پادشاهی که در قصه بود گفت: شاه گفت: چون عرب همه چیزش را به خاطر من داد من هم باید همه مایَملکم را بدهم. امام حسین (ع) هم روز عاشورا همه هستی خود را برای خدا داد... بنابرین خداوند نیز روز قیامت هستی و نیستیاش را در اختیار امام حسین خواهد گذاشت و خواهد گفت: بخواه هرچه میخواهی و هرچه میخواهی بکن و خدایی من در دست توست. تو همه چیزت را برای من دادی. من نیز همه چیز را به تو میدهم. علامه درچهای با شنیدن این سخن ناگاه سرش را از حجره بیرون کرد و با صدای رسا و بلند فریاد زد: بیا پایین! بیا پایین! نگو این حرفهای خلاف را! چه غلطی بود که کردی! کی خدا چنین خواهد کرد؟[۱۴]
سیره اخلاقی
ویژگی های اخلاقی و خصوصیات بارز معنوی در شخص او بسیار بود. به طوری که در زهد، سخت کوشی و بویژه نظم سرآمد و مشهور بود. از حیث زندگی، چه در زمان تحصیل و چه در اوج درجات علمی و مرجعیت کل؛ قانع و فقیرانه می زیست. به طوری که حالات و رفتار وی و مراتب زهد، قدس و تقوای او همواره در تربیت اخلاق دانشوران با استعداد تأثیر شگرف و ژرف داشت و با وجود جاری شدن سیل وجوهات به سویش همواره به ظواهر دنیوی بی اعتنا بود. به طوری که یکی از دست پروردگان او در توصیف پرهیزگاری وی آورده است: «آن بزرگ در علم و تقوا آیتی بود عظیم و به حقیقت جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمة معصومین( علیه السلام) بود. در سادگی و صفای روح، بی اعتنایی به امور دنیوی فرشته ای بود که از عرش به فرش فرود آمده و برای تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است». با این که حدود ده سال مرجعیت در ایران منحصر به او بود با این حال فقط بخشی از وجوهات را می پذیرفت و خود در نهایت فقر و سادگی زندگی می کرد».
وفات
درچهای در ۲۸ ربیعالثانی ۱۳۴۲ق در درچه درگذشت. پیکر وی از درچه به اصفهان تشییع شد و در قبرستان تخت فولاددر تکیه کازرونی در پیش روی (قبر) عبدالکریم گزی به خاک سپرده شد.[۱۵]
نویسنده «تذکرة القبور» مینویسد:
مرحوم درچهای طبق عادت معهود روز چهارشنبه (۲۶ ربیع الثانی سال ۱۳۴۲ق) بعد از نماز ظهر به موطن خود «درچه» رفت و در آنجا در جمعه همان هفته؛ قبل از طلوع آفتاب در حمام از دنیا رفت. از آنرو به اصفهان خبر دادند و اطبای حاذق به عیادتش رفتند؛ امّا بر آنها مسلم گردید که آن مرجع وارسته جان به جان آفرین تسلیم کرده است. اهل اصفهان و آبادیهای اطراف، همان روز به درچه رفتند و پس از انجام مراسم تغسیل و تکفین دستههای سوگواری به راه انداختند و پس از ۳ روز از فوت این مرجع عظیم الشأن، پیکر مبارکش در میان اشک و اندوه مرگ یا شهادت تشییع شد.
سید تقی درچهای (نوه ایشان) معتقد است که سید محمّدباقر درچهای توسط عوامل رضاخان به شهادت رسیده است. خطیب معروف صهری اصفهانی به موضوع شهادت درچهای اشاره کرده و می گوید:
«دیدید در پایان هم بهطور مرموز و یک روز (شایع کردند) که در حمام خفه شده یا سکته کرده است. مثل اینکه ایادی حکومت (مأموران و عوامل قتل) با ملک الموت عزراییل هماهنگی کرده بودند که ساعتی قبل از فوت ایشان در «درچه» قدم میزدند و بر اوضاع نظارت میکردند و همه چیز را زیر نظر داشتند. اطبای دولتی هم راه سه ساعته یا چهار ساعته را، در عرض ده دقیقه طی کرده و در محل حاضر شده بودند، و مانند پزشکانی که دور بدن مطهر حضرت رضا (علیهالسلام) و حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) تجمع و شهادت آن دو را مرگ طبیعی جلوه دادند، با کمال وقاحت نظر دادند و شایع کردند که علّامه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. مگر میشود شهادت را و خون را پوشیده نگه داشت که زهی خیال باطل و فکر خام!
چرا باید مرگ استاد الفقهاء، استاد المراجع، استاد المجتهدین، استاد الاساتید، استاد الحریه و بنده مخلص خدا ـ مبهم باند! چرا بر سر درب تکیه متعلق به ایشان در لسان الارض (تخت فولاد) نوشته نشده است که: اینجا مزار شهید فضیلت علامه فقیه «سید محمّدباقر درچهای» است؟
چرا دست نوشتههای او که محصول تلاش و زحمت یک عمر مطالعه و اندیشه ایشان است تکثیر نمیشود؟»
پانویس
- ↑ آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة، قسم۱، ص۲۲۲، ۲۲۵؛ حبیب آبادی، مکارم الآثار، ج۵، ص۱۷۶۶، ۱۷۷۴؛ روضاتی، زندگانی آیت الله چهارسوقی، صص157-160؛ مهدوی، تذکرة القبور، ص۱۸۹-۱۹۰
- ↑ مهدوی، تذکرة القبور، ص ۱۹۲، که نام وی را ابوالعلی ضبط کرده است.
- ↑ آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة، ج۱، ص ۲۲۵؛ حبیب آبادی، ج۵، ص۷۸۵-۷۹۰؛ درچهای، ستارهای از شرق، ص۷۸۵-۷۹۰.
- ↑ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة، قسم۱، ص۲۲۴؛ مهدوی، تذکرة القبور، ص۱۹۱.
- ↑ مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد، دانشنامه تخت فولاد ، ج2، صص266-272.
- ↑ جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص۳۹۸؛ مهدوی، بیان سبل الهدایة، ج۲، ص۵۰؛ عقیلی، صص65-67.
- ↑ ملکزاده، ج۴، ص۹۲۶-۹۲۷
- ↑ آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة، قسم۱، ص۲۲۴.
- ↑ جناب اصفهانی، رجال و مشاهیر اصفهان، ص۲۴۳، نجفی قوچانی، سیاحت شرق، ص۱۶۳؛ جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص۳۹۰؛ مهدوی، تذکرة القبور، ص۱۹۱.
- ↑ موسوی اصفهانی، ج۱، ص۱۳۷؛ جبیب آبادی، مکارم الآثار، ج۵، ص۱۷۸۰.
- ↑ همایی، شعوبیه، صص۹۹-۱۰۰.
- ↑ موسوی اصفهانی، ج۱، ص۱۳۷؛ بامداد، شرح حال رجال ایران ، ج۵، ص ۲۱۸.
- ↑ رسول جعفریان، آیت الله سید محمد باقر درچهای مرجعی معتدل در عرصه اندیشههای شیعی (معرفی کتاب ستارهای از شرق). به نقل از پرتال جامعه علوم انسانی.
- ↑ رسول جعفریان، (تأثیر استاد بر شاگرد) در سایت کتابخانة تخصصی اسلام عرصه ، ص6.
- ↑ جناب اصفهانی، رجال و مشاهیر اصفهان، ص۲۴۳-۲۴۴؛ آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة، ص۲۲۴؛ همایی، تاریخ اصفهان، ص۴۵۰.
منابع
- مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد: زيرنظر اصغر منتظرالقائم، دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج2، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، 1389.
- منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام، ج۱۷، ص۴۸۹-۴۹۱.
- آذرنگ، عبدالحسین، «علی دشتی: روزنامه نگار،سیاستمدار، نویسنده و منتقد ادبی، بخارا، ش۲۹ و۳۰ (فروردین-تیر۱۳۸۲)»
- آقا بزرگ طهرانی، محمد محسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
- آقا بزرگ طهرانی، محمد محسن،طبقات اعلام الشیعة، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، مشهد-قسم ۴-۱، ۱۴۰۴ق.
- انصاری قمی، ناصرالدین، «پژوهشی در آثار و تألیفات شیخ مرتضی انصاری»، آینه پژوهش، سال۵، ش۳، (مهر-آبان ۱۳۷۳).
- بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، تهران، ۱۳۵۷ش.
- جابری انصاری، تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، اصفهان، ۱۳۲۱ش.
- جناب اصفهانی، علی، رجال و مشاهیر اصفهان (الاصفهان)، چاپ رضوان پورعصار، اصفهان۱۳۸۵ش.
- حبیب آبادی، محمدعلی، مکارم الآثار، اصفهان، نفائس مخطوطات اصفهان، ۱۳۵۵ش.
- درچهای، تقی، ستارهای از شرق، شرح احوال و وقایع عصر علامه سید محمد باقر درچهای، تهران، ۱۳۸۳ش.