این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
اسدالله جوادی
شیخ اسدالله جوادی یکی از علمای و فضلای حوزه علمیه اصفهان است. وی یکی از سی نفری است که با گزینش مرحوم آیةالله سیّد محمّدرضا خراسانی انتخاب و در مدرسه علمیّه چهارباغ به تحصیل و تدریس مشغول گشته است. ایشان همچنین در مدرسه چهارباغ، کتابهای ادبّیات عرب و «شرایع الاسلام» را تدریس نموده است.[۱]
این نوشتار نیازمند ویرایش فنی یا ادبی می باشد. |
زندگی نامه
اسدالله جوادی در آخر شهریور سال 1305 شمسی برابر با هفده ربیعالاول 1345 قمری در محله «گورتان» یا «جورتان» که در خیابان آتشگاه قرارگرفته است، به دنیا آمد. البته در شناسنامه ایشان ولادت وی، اول مهر ثبت شده است. وی فرزند میرزا غلامحسین بن حاج محمّدجواد بن آخوند علیمحمّد گورتانی است. او درباره پدربزرگ خویش چنین فرمودند: «محمّدجواد از دانشمندان، مجتهدان و خطاطان بوده و من خطی به زیبایی ایشان ندیدهام».
خاندان وی از عالمان دین بودند.
تحصیلات و اساتید
شیخ اسدالله جوادی در دوازده سالگی پدر خود را از دست داد. از هفده سالگی به تحصیل در حوزه علمیّه اصفهان پرداخت و به درجه اجتهاد نائل آمد؛ یکی از کسانی که بهصورت مکتوب تصریح به این مطلب نموده، آیةالله شیخ عباسعلی ادیب است.
اساتید حوزه اصفهان
اسد الله جوادی، توفیق بهره بردن از محضر بسیاری از علمای مبرّز حوزه علمی اصفهان را داشته است که برخی از آنان، عبارتند از حضرات آیات و حججاسلام:
ـ شهید سیّد ابوالحسن شمسآبادی (فقه واصول، هر روز و «مجمعالبیان»، هفتهای یک جلسه؛ مدرسه جدّه بزرگ)
ـ شیخ احمد فیّاض (تعادل و تراجیح «فرائدالاصول»، «درایه» شهید و «مرآةالعقول»)
ـ شیخ محمّدجواد اصولی (هیئت)
ـ شیخ حسن صافی اصفهانی (خارج فقه و اصول)
ـ شیخ محمّدحسن نجفآبادی (مقدّمات؛ مدرسه جدّه بزرگ)
ـ شیخ محمّدحسین شریعت هرندی («مطوّل»)
ـ شیخ محمّدحسین فاضل کوهانی («شرایع الاسلام» و ادبیات عرب)[2]
ـ شیخ حیدر علی صلواتی (مقدّمات و «سیوطی»؛ مدرسه جدّه بزرگ)
ـ حاجآقا رحیم ارباب (اصول)
ـ سیّد محمّدرضا خراسانی (مدرسه چهارباغ)
ـ شیخ رمضان علی املائی (ادبیات عرب؛ مدرسه جدّه بزرگ)
ـ حاجآقا صدر کوپائی («شرح تجرید»؛ مدرسه صدر)
ـ شیخ عبّاسعلی ادیب حبیبآبادی
ـ میرسیّد علی بهبهانی (خارج فقه، سه سال، تابستانها)
ـ میرزاعلی آقا شیرازی (اخلاق، «نهجالبلاغه» و طب)
ـ سیّد علیاصغر مدرّس برزانی (مقداری از «قوانینالاصول» و «کفایةالاصول»؛ مدرسه صدر)
ـ شیخ علی محمّد فقیه حبیبآبادی (مدتی محدود، اصول فقه ـ «معالم»)
ـ میرزا محمّدعلی معلّم حبیبآبادی («مغنی اللبیب» و «مطوّل»؛ مدرسه نیمآورد)
ـ شیخ علی مشكاة (مقداری از «شرایع الاسلام»، «شرح لمعه» و «کفایةالاصول»؛ مدرسه صدر)
ـ سیّد محمّد هاشمی («شرح منظومه»؛ مدرسه جدّه بزرگ)
ـ شیخ محمود مفید («شرح تجرید» و «اسفار»؛ مدرسه چهارباغ)
ـ سیّد مهدی حجازی سدهی (فقه و اصول؛ مدرسه جدّه بزرگ)
ـ شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی (مدرسه ذوالفقار)
ـ شیخ نورالدین اشنی (قسمتی از «فرائدالاصول» و تفسیر؛ مدرسه صدر)
ـ ملّا هاشم جنّتی («حاشیه ملّا عبدالله» و قسمتی از «سیوطی»؛ مدرسه جدّه بزرگ)
و دانشمند فقید مرحوم حیدرعلیخان برومند گزی (مقداری از جلد دوم «کفایةالاصول»).
اساتید حوزه علمیّه قم
اسد الله جوادی همچنین در اقامت یکساله خویش در شهر مقدّس قم، از درس خارج برخی عالمان نامور آن شهر مانند حضرات آیات عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی و منتظری و نیز درس اخلاق مرحوم آیةالله شیخ حسین شبزندهدار جهرمی بهرهمند شد.
اجازات
این فقیه فرزانه دارای اجازه اجتهاد، روایت و حسبیه از بسیاری از علمای بزرگ معاصر میباشد.
ایشان از آیةالله ادیب، اجازه اجتهاد و روایت دارند.
همچنین در نوشتهای ـ که اصل آن، موجود و تاریخ تحریر آن، ششم آبانماه 1354 شمسی است ـ کمال مراتب عالیه علمی ایشان را حضرات آیات حاجآقا حسین خادمی، شیخ عباسعلی ادیب، شیخ احمد فیّاض و شیخ محمّدحسین شریعت هرندی تأیید نمودهاند.
خدمات اجتماعی
وی در اصفهان به اقامه نماز جماعت در مسجد جامع گورتان و تبلیغ و ارشاد مردم و حلّ مشكلات شرعی آنان اشتغال دارد. سفرهای تبلیغی بسیاری به مناطق مختلف كشور داشته و یكی از فرزندان او به نام آقا مرتضی در جبهههای نبرد حق علیه باطل به شهادت رسیده است.
فرزند دیگر وی به نام غلامحسین نیز ـ که در تگزاس آمریکا در رشته راه و ساختمان و در مقطع دکترا به تحصیل مشغول بوده، به علت فعالیتهای انقلابی و پخش رساله امام راحل و سخنرانیهای شهید مطهّری ـ در طلیعه انقلاب اسلامی به شهادت میرسد.[3]
ویژگیهای اخلاقی
اسد الله جوادی، عالمی اخلاقی، بسیار خوش برخورد و صبور میباشد.
ایشان افزون بر وقار مخصوص به خود، در اولین برخورد با اهل علم آنگونه صمیمیرفتار میکنند که گویی سالهاست با آن ها همنشین بودهاند. کسی که سیره سلف صالح را مطالعه نموده و سلوک اخلاقی نامورانی چون حضرات آیات میرزاعلی آقا شیرازی، حاجآقا رحیم ارباب و حاج شیخ حسن صافی را شنیده باشد، تجلّی و نمود آن را در رفتار آیةالله جوادی میتواند به تماشا بنشیند.
خاطرات اخلاقی
مروری بر خاطرات آغازین سال تحصیل آیةالله جوادی در حوزه علمیّه اصفهان و مشکلاتی که طلّاب آن روز با آن دست به گریبان بودند، میتواند چراغی فرا روی طلّاب جوان امروز باشد که با اسوه پذیری از سلف صالح و مددخواهی از حضرت حق، همراه با پشتکار و استقامت مسیر طلبگی را تا فتح بلندترین قلّههای کمال و معرفت بپیمایند
خاطرهای از آیةالله ملّا هاشم جنتی
در مصاحبهای که با آیةالله اسدالله جوادی به مناسبت بیست و ششمین سالگرد ارتحال آیةالله ملّا هاشم جنّتی صورت گرفته، ایشان قسمتی از خاطرات دوران کودکی خویش را اینچنین بیان نمودهاند:
«... اولین برخوردی که با آقای ملّا هاشم جنّتی داشتم به دوران کودکی من برمیگردد. من بچه یتیم بودم و پدرم زود از دنیا رفت، برادر هم نداشتم و فقط مادرم زنده بود که با مرحوم آیةالله ملّا هاشم جنّتی خالهزاده بودند. بنده را به منزل ایشان بردند و گفتند: چون این بچه کسی را ندارد، شما سرپرستیاش را به عهده بگیرید، او را به مدرسه بفرستید و درس بدهید. آقای جنّتی هم فرمودند: بسیار فکر خوبی است؛ و چون بنده با پسر ایشان آیةالله شیخ احمد جنّتی همسن بودم و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم و از طرف مادر هم خویشاوندی نسبی داشتیم، از من خواستند به مدرسه جدّه بروم که در آنجا حجره داشتند، عین عبارتشان هم این بود که بیایند با احمد آنجا درس بخوانند.
[آن زمان] هفده سالم بود. من هم قبول کردم، گفتند کتابتان را بردارید؛ برای مقدّمات کار، یک آزمایش کوچک هم از روخوانی گرفتند تا ببینند در چه حدّی هستم. تا حدود کلاس شش درس خوانده بودم، وقتی خواندم، گفتند خوب است، کتاب مقدّمات را برداشتم و صبح شنبه به محل ایشان آمدم و همراه با پدر و پسر به مدرسه جدّه بزرگ رفتیم که حجرهشان هم در آن مدرسه بود. گفتند اینجا مشغول باش. آن زمان شیخ احمد از من جلوتر بودند یعنی از ده دوازده سالگی مشغول تحصیل بودند و ظاهراً مقدّمات میخواندند و در خیلی از درسها ایشان به من کمک میکرد، استعداد من هم بد نبود و کمکم خودم را به ایشان رساندم.
در این زمان ایشان به قم رفتند و از من خواستند بروم، اما من قبول نکردم ... در حجره آقای جنّتی بودم و ایشان به من محبت پدرانه کردند، هم ازنظر درسی و تربیتی کمک میکردند و هم احتیاجات مالیام را تأمین میکردند تا زمانی که اتفاقی افتاد و بیمار شدم و سه چهار ماه بستری بودم، در این مدت مرحوم آیةالله ملّا هاشم جنّتی مرتب به عیادتم میآمدند و وقتی میخواستند بروند زیر تشکی که خوابیده بودم، پول میگذاشتند و خیلی هم دعا میکردند تا زمانی که خوب شدم و ایشان از من خواستند درس را تعطیل نکنم و من دوباره درس را از سر گرفتم».[4]
خاطرهای از حاجآقا رحیم ارباب (1)
«جلسه اول که در درس ایشان حاضر میشدم، موقع بیرون رفتن از مجلس کفشهای ایشان را برداشتم و جلوی ایشان گذاشتم، آقا متوجّه شدند، کفشها را از زمین برداشتند و فرمودند: ای آقا این چه کاری بود کردید؟ هر کس کار خودش را خودش باید انجام دهد.[5]
آیةالله جوادی افزودند: وقتی از مرحوم ارباب علت ممانعت را سؤال کردم، فرمودند: این کارها را نکنید که غرور میآورد.
ایشان اجازه نمیداد کسی دستشان را ببوسد ولی برای بوسیدن پیشانی ممانعت نمیکردند و میفرمودند: [بوسیدن پیشانی] به اعتبار مسجد بودن، اشکال ندارد.
باز روزی به منزلشان رفتم ـ چون آن زمان دلو و طناب بود و بدینوسیله آب را از چاه میکشیدند ـ دیدم ایشان مشغول شستن حوض هستند و میخواهند از چاه آب کشیده حوض را آب کنند، رفتم جلو و عرض کردم: آقا کمکتان کنم.
فرمودند: خیر؛ من میخواهم از این حوض وضو بگیرم شما چرا زحمت آن را بکشید، دلیل ندارد.
آنچه ممکن بود کارهایشان را خود انجام میدادند. چای را خودشان میریختند و از مهمان پذیرایی میکردند. اواخر عمر تقریباً بستری بودند ـ چون چشمهایشان را در اثر عمل یا عارضه از دست داده بودند و مشکلاتی داشتند ـ وقتی به دیدن ایشان میرفتم، میفرمودند: ایکاش من شما را میدیدم و خودم خدمت میکردم؛ البته این جمله انحصاری نبود بلکه با همه اینچنین بودند».[6]
خاطرهای از حاجآقا رحیم ارباب (2)
«روزی در محل ما (گورتان) آیةالله ارباب در باغی مهمان بودند که اینجانب هم در خدمت ایشان بودم. از کوچهباغ عبور میکردیم چند نفر از جوانهای بیمبالات آن منطقه چون آنجا خلوت بود، مشغول قمار کردن بودند.
من با دیدن آن منظره احساس ناراحتی کردم که چنین آیةاللهی بر ما وارد شده و با چنین منظرهای روبرو شدیم و آیا چه میشود؟
همین طور که یواش یواش میرفتیم یک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمودند: سلامعلیکم.
آنها سر را بالا کردند تا چشمشان به ایشان افتاد هرکدام از طرفی فرار کردند و بعداً که اینجانب با بعضی از آن جوانها برخورد کردم، آنها گفتند: چرا به ما خبر ندادید که ازآنجا متفرق شویم؟
گفتم: بنده اطلاع نداشتم که شماها در این محل، چه میکنید؛ آن جوانها برای همیشه دست از قمار کشیدند.
این تأثیر یک حرکت بسیار ظریف و با گذشتی بود که آقای ارباب داشتند. قدم و کلامشان طوری بود که هر جا قدم میگذاشتند یا کلمهای میفرمودند، فوراً یک اثر مثبتی بر جای میگذاشت».[7]
[1] ـ از افادات شفاهی آیةالله شیخ اسدالله جوادی و نیز ر.ک: جنّت حق، ص 23.
[2] ـ نگر: گلزار فضیلت، ص 301.
[3] ـ برای شرح حال آیةالله شیخ اسدالله جوادی، افزون بر مصاحبه های شفاهی با ایشان، از کتاب «أعلام اصفهان» (ج 1، ص 530) بهره بسیار بردهام.
[4] ـ جنّت حق، ص 22 ـ 23.
[5] ـ از دیگر شاگردان مرحوم حاجآقا رحیم ارباب، کتابشناس معاصر مرحوم آیةالله سیّد محمّدعلی روضاتی بود.
وی نیز همیشه با بزرگی و عظمت از مرحوم ارباب یاد مینمودند.
زمانی که برای اولین بار ـ و پس از چاپ کتاب «رساله صلاتیه» ـ توفیق دیدار مرحوم استاد روضاتی در منزل شخصی ایشان دست داد، هنگام خروج از منزل، این بنده، کفشهای استاد را در مقابل پای ایشان جفت کردم و ایشان ضمن نهی کردن من از این عمل، فرمودند: لا یکرم الرجل فی بیته.
[6] ـ نگر: ارباب معرفت، ص 5.
[7] ـ همان، ص 20 ـ 21.
سیمای صالحان، ص 96-89.
پانویس
- ↑ از افادات شفاهی آیةالله شیخ اسدالله جوادی و نیز ر.ک: جنّت حق، ص 23.