این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما

تفاوت میان نسخه‌های «حسن جابری انصاری»

از دانشنامه حوزه علمیه اصفهان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (درج جعبه اطلاعات عالمان)
 
(۲۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش‌شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
میرزا حسن‌خان جابری انصاری اصفهانی ملقب به صدر الادبا فرزند ميرزا على انصارى ملقّب به امين الوزرا عالم، نویسنده، ادیب ، مورّخ و شاعر اصفهانی است. آثار وی درباره اصفهان،  منبع مهمی برای شناخت سیاسی اجتماعی شهر اصفهان و حوزه علمیه آن در دوران انتهایی قاجار و ابتدای پهلوی است.  
{{جعبه اطلاعات عالمان|تصویر=[[پرونده:Gaberi A.jpg|3۵0x3۵0px|وسط]]|نام کامل=حسن جابری انصاری اصفهانی|شهرت=صدرالادباء|زادروز=۱۲۸۷قمری|تاریخ وفات=۱۳۷۶قمری|مدفن=[[تخت فولاد]]|اساتید=[[محمد کاشی|آخوند ملا محمد کاشانی]]، [[جهانگیر خان قشقایی]]، [[محمدحسن نجفی هزار جریبی|شیخ محمد حسن نجفی]]، و...|آثار=آفتاب درخشنده، بدایع و نوادر، آگهی شهان از کار جهان، و...|سیاسی=فعال سیاسی|اجتماعی=نویسنده، روزنامه نگار، ادیب، و...}}
[[پرونده:Mirza hasankhan jaberi l.jpg|بندانگشتی]]
<br />


'''میرزا حسن‌خان جابری انصاری اصفهانی،''' (۱۲۸۷ق-۱۳۷۶ق) ملقب به '''صدر الادبا'''ء فرزند [[علی انصاری اصفهانی( امین الوزاره)|ميرزا على انصارى]] ملقّب به امين الوزاره، عالم، نویسنده، ادیب ، مورّخ و شاعر اصفهانی است.  آثار وی درباره اصفهان،  منبع مهمی برای شناخت سیاسی اجتماعی شهر اصفهان و حوزه علمیه آن در دوران انتهایی قاجار و ابتدای پهلوی است.
==زندگی‌نامه==
==زندگی‌نامه==
حاج میرزا حسن‌خان جابری انصاری ابن میرزا علی‌خان مستوفی، فاضل ارجمند، ادیب اریب، مورّخ توانا و شاعر ماهر در ۱۸ رجب ۱۲۸۷ق در شیراز متولّد شد. در ۴ سالگی با پدر به اصفهان آمد. در کودکی نزد پدر شروع به تحصیل کرد. در ۱۷ سالگی پدر را از دست داد. پس از مرگ پدرش وارد دستگاه ظلّ السلطان شده و زیر نظر میرزا حبیب‌اللّه‌خان مشیرالملک انصاری به منشی‌گری پرداخت. در کنار آن نزد ملّاحسن دُرّی، ملّاعبدالجواد آدینه‌ای، میرزا حسین همدانی، آخوند کاشی، جهانگیرخان قشقائی، میرزا محمّدحسن نجفی و آقاسیّدمحمّدباقر درچه‌ای به تحصیل پرداخته و به تالیف کتاب و تحقیق مشغول شد. <code>[</code>در سال ۱۳۲۱ق به سفر حج رفت. در ماجراهای مشروطیّت، به آزادی‌خواهان پیوست و در اواخر سال ۱۳۲۴ق و اوایل ۱۳۲۵ق منشی انجمن ولایتی اصفهان بوده و در ۱۶ شوال ۱۳۲۵ق روزنامه «گنجینه الانصار» را منتشر کرد. پس از به سلطنت رسیدن محمّدعلی شاه و اقدامات او علیه مشروطه‌خواهان، دستور دستگیری او نیز صادر شد امّا او به عتبات عالیات رفت و از درس حاج سیّداسماعیل صدر بهره برد و به اشاره او عمامه بر سر نهاد.<ref>جابرى انصارى، ميرزا حسنخان، تاريخ اصفهان، مقدمه استاد جمشيد مظاهرى، صـفحات دو و سـه و چهار.</ref>
پس از بازگشت به اصفهان ریاست عدلیه اصفهان را پذیرفت امّا به علّت دخالت کنسولگری روسیه در کارهای او از آن منصب استعفا داد. در سال ۱۲۹۹ش اولین شماره روزنامه «اسرار الانصار» را منتشر کرد.<code>]</code> پس از آن به مطالعه و تحقیق و رسیدگی به املاک و مستغلات خود مشغول شد تا این‌که در شب پنج‌شنبه ۱۵ جمادی الآخر ۱۳۷۶ق (مطابق ۲۷ دی ۱۳۳۵ش) وفات یافته و بنا بر وصیّت خود او، جسدش را در بقعه بابا رکن‌الدّین در تخت فولاد مدفون ساختند.


او طبع شعر داشته و ابتدا «محنت» تخلّص می‌کرد سپس آن را به «جابری» تغییر داد.
===ولادت===
مرحوم مهدوى شأن و مرتبت وى را برتر از يك شاعر دانسته و به عنوان زينـت كتاب خود از او نام برده و اين قطعه شعر كه به مناسبت سـرماى شـديد و يخبنـدان سال ۱۳۴۸ قمرى در اصفهان سروده است را نقل مى كند:  
وی در شب جمعه 18رجب سال1287ق در شیراز متولد شد. 
 
===خاندان===
پدرش، حاج میرزا علی انصاری، ملقّب به امین الوزارة است. نیاکان او اغلب از صدور و مستوفیان و منشیان روزگار خویش بوده اند. 
 
میرزا سلمان جابری انصاری از رجال بزرگ عهد شاه طهماسب و وزرای روزگار شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدا بنده صفوی از این دودمان است. خاندان مادرش از بازرگانان فارس بوده و پدرش به هنگام تولد میرزا حسن، در آن دیار، به خدمت دیوانی سر می‌کرد. 
 
====فرزندان====
انصاری در پایان سال 1305ق با دختری از دودمان صفوی ازدواج کرد و از او صاحب چهار پسر به نامهای علی، احمد، جواد و حسین گردید. وی پس از مرگ نابهنگام این بانو، به 1323 ق به بیماری مطبقه، با آن که افزون بر پنجاه سال زیست، دیگر زنی نگزید. 
 
===تحصیلات===
وی از  چهار سالگی نزد پدرش آغاز به تحصیل کرد. دوران تحصیل نزد پدر، سیزده سال به طول انجامید و با مرگ نابهنگام وی به بیماری ایلاوُس(قولنج روده ای) پایان یافت. در این مدت، حسن، کتب متداول صرف و نحو، منطق و معانی، بیان و حساب، بعض متون ادب را آموخت، چنانکه در شانزده سالگی بدان پایه و مایه از عربیّت و ادبیّت رسیده بود که به دستور پدر، شرح ملّا علی قاری بر فقه ابوحنیفه را که سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی، برای تحبیب ظلّ السلطان به اصفهان فرستاده بود؛ از تازی به پارسی درآورد و شاهزاده را به شگفت فرو برد. 
 
پدرش با آن که پسری جز او نداشت، در تهذیب و تأدیب وی به غایت سختگیر و سنگدل بود، چنان که بر اثر آزارها و شکنجه‌های صعب، مزاج او از اعتدال خارج شد و دو سالی به تب لازم و مدّتی به ضعف شدید قلب گرفتار گردید.
 
پس از مرگ پدرش وارد دستگاه ظلّ السلطان شده و زیر نظر میرزا حبیب‌اللّه‌خان مشیرالملک انصاری به منشی‌گری پرداخت. روزگار خدمت ملامت بار میرزا حسن خان در دستگاه ظلّ السّلطان به تقریب بیست سال بود. خود از این دوران چنین یاد می کند: « بعد از پدرم بیست سال در حبس حضرت والا و کار گزارانش به مجاهده تربیت شدم. اتباع حضرت والا، ملک و خانه ام را بردند و از نعمتهای ایّام جوانی بی بهره ام کردند.» 
 
در این زمان میرزاحسن از درس و بحث و تحقیق و تألیف نیز غافل نبود: از یک سو، به تکمیل و توسعۀ معرفت و دانش خویش نزد عالمان بزرگ پرداخت و و از سوئی، به تألیف و ترجمه همّت نمود. او در سال ۱۳۲۱ق به سفر حج رفت. 
 
===اساتید===
اساتید وی عبارتند از: 
 
#[[محمد کاشی|آخوند ملاّ محمّد کاشانی]]
#[[جهانگیر خان قشقایی|جهانگیر خان قشقائـی]]
#[[محمدحسن نجفی هزار جریبی|شیـخ محمد حسن نجفی]]
#[[سید محمدباقر درچه‌ای|سـید محمّد باقر درچه ای]]
#[[حسن دری|ملا حسن درّی]]<ref>جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص347.</ref>
#[[عبدالجواد آدینه ای|ملا محمد جواد آدینه ای]]<ref>جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص327.</ref>
#[[محمدتقی آقانجفی اصفهانی|آقا نجفی]] <ref>مهدوی، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج1، ص362.</ref>
#آقا محمد هاشم خطاط
#[[عبدالرحیم افسر|میرزا عبدالرحیم افسر]]
#میرزا آقا جان پرتو<ref>جابری انصاری، گوهر شب چراغ(مخطوط)، ص273.</ref>
#[[محمدحسین بن محمدحسن همدانی|میرزا حسین همدانی]]
 
==آثار و فعالیت‌ها==
[[پرونده:Resale noushdarou jaberi ansari.jpg|بندانگشتی|رساله نوشدارو تهذیب الاخلاق تالیف  میرزا حسن جابری انصاری|200x200پیکسل]]
[[پرونده:Amsal.jpg|بندانگشتی|180x180پیکسل|امثال الجاريه]]
[[پرونده:Resale Eshgh.jpg|بندانگشتی|215x215پیکسل|رساله عشق – عرفان]]
 
===آثار===
حاج میرزا حسن خان در شمار آثار منثور خویش می‌نویسد: « مجملاً بیش از سه ملیون سطر در حساب و انشاء قلم زدم، همه بیهوده جز سی و چهار جلد کتب معدوده...» و در تعداد اشعار پارسی و تازی خود، آن را قریب شش هزار بیت قلم می دهد.
 
'''آثار چاپ شده'''
[[پرونده:Aftab Derakhshande.jpg|بندانگشتی|131x131پیکسل|آفتاب درخشنده ]]
۱. «آفتاب درخشنده»
 
۲. «آگهی شهان از کار جهان»
[[پرونده:Resale Badaye.jpg|بندانگشتی|131x131پیکسل|رساله بدايع و نوادر]]
۳. «بدایع و نوادر»
 
۴. «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان»
 
۵. «تاریخ نصف جهان و همه جهان»
 
۶. «تفسیر حسن» این کتاب تفسیر سورۀ حمد وآیۀ نخست سورۀ بقره است.
 
۷. «جوهر الجواهر»(در نصایح و محاسن اخلاق و معارف و بدایع امثال و نوادر گفتار)
 
۸. «شرح حال شیخ بزرگوار سعدی»
 
۹. «گزارش زندگانی پیر علیل شیخ جابری»
 
۱۰. «گوهر شب چراغ»
 
۱۱. «للآلی السّمط فی معالی النّبی و السّبط»
 
۱۲. «معجزات کلام اللَّه» این رساله در پایان تاریخ نصف جهان و همۀ جهان
 
۱۳. «نورالثّقلین» این رساله در ردّ سخنان زشت ولز، مورّخ و نویسندۀ نامدار انگلیسی در باب پیامبر اسلام(ص) است.
 
۱۴. «نوشدارو یا تهذیب الاخلاق»
 
15. اسرار الانصار و افکار الاسحار
 
16. گنجینۀ انصار
 
17. اوصاف المستحسنـه: در اخلاق.
 
'''آثار چاپ نشده'''
 
حاج میرزا حسن خان، خود در شمارش تألیفات چاپ نشده خود، از این آثار نام می برد:
 
1- بعضی اشعار عرب و عجم، در توحید و شئونش، ازنبوّت و ولایت[[پرونده:کتاب تاریخ اصفهان.jpg|بندانگشتی|162x162px]]2- بیست هزار نظم پارسی و عربی، در عشق حقیقی و مجازی وشجونش، به صد باب
 
3- چند هزاری از نظم عجم و عرب، در رنج و تعب و فتن و محن، به سی باب
 
4- چند هزاری اوصاف گوناگون، به همان اسلوب
 
5- چند هزاری از تراوش طبع زنان عرب و عجم
 
6- چند هزاری در ستود و سپاس و دعا و نیاز بزرگان
 
7- بعضی از نوادر و بدایع گفتار مردم
 
8- ترجمه شرح فقه ابو حنیفه
 
9- ترجمۀ دو جلد ( وفیات الاعیان) ابن خلّکان
 
10- تسهیل ( تاریخ) وصّاف
 
11- رساله در حقیقت معراج
 
12- رساله در حقیقت معاد ( مؤلف در رسالۀ« استدراک آفتاب درخشنده» نیز از حقیقت معراج و معاد جسمانی سخن گفته است که شاید این سخنان همان دو رساله یا تلخیص آن باشد)
 
13- منشآت و منشدات نظم و نثر خود؛ آنچه مسوّده داشتم.
 
'''کتاب تاریخ اصفهان'''
 
این کتاب که نام «تاریخ اصفهان» بر آن نهاده شده و از آثار ارجمند در باب خویش است، نوشته حاج میرزا حسن خان انصاری  است. جلد نخست ، دوم و چهارم این مجموعه برگرفته از کتاب مشهور وی «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان» و جلد سوم رساله‌ای است که نویسنده در اواخر ایام عمر با عنوان جلد سوم «تاریخ اصفهان» دست‌اندرکار طبع آن داشت، ولی هنوز شمار اوراق مطبوع کتاب از چهل نگذشته بود که طومار عمر هشتادو نه ساله نویسنده درهم نوردیده آمد.
 
این کتاب در واقع ترتیب و نظم یافته همان کتاب «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان» است و توسط جمشید مظاهری (سروشیار) تصحیح شده است.<ref>لطفی، تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان، ص۱۷۲.</ref>
 
میرزا حسن جابری انصاری دارای طبع شعر بوده و ابتدا «'''محنت'''» تخلّص می‌کرد سپس آن را به «'''جابری'''» تغییر داد.
 
مرحوم [[سید مصلح الدین مهدوی|مهدوى]] شأن و مرتبت وى را برتر از يک شاعر دانسته و به عنوان زينـت كتاب خود از او نام برده و اين قطعه شعر كه به مناسبت سـرماى شـديد و يخبنـدان سال ۱۳۴۸ قمرى در اصفهان سروده است را نقل مى كند:  
{{شعر}}{{ب|تو گويى ز قطب شـمال و جنـوب|روان جانــب اصــفهان اســت يــخ}}
{{شعر}}{{ب|تو گويى ز قطب شـمال و جنـوب|روان جانــب اصــفهان اســت يــخ}}
{{ب|شده كهكشان پـوره ى يـخ بـر آب|از آن رو كه تا كهكشان اسـت يـخ}}
{{ب|شده كهكشان پـوره ى يـخ بـر آب|از آن رو كه تا كهكشان اسـت يـخ}}
{{ب|قشــونى كشــيده زمســتان بـه مـا|كه تـوپ زرهپـوش آن اسـت يـخ}}  
{{ب|قشــونى كشــيده زمســتان بـه مـا|كه تـوپ زرهپـوش آن اسـت يـخ}}  
{{ب|چو روئين تن اينجا رسـد بشـكنيد|كه صد بدتر از هفت خوان است يخ<ref>مهدوى، تذكره شعراى معاصر اصفهان، ص۱۳۶.</ref>}}{{پایان شعر}}
{{ب|چو روئين تن اينجا رسـد بشـكنيد|كه صد بدتر از هفت خوان است يخ<ref>مهدوى، تذكره شعراى معاصر اصفهان، ص۱۳۶.</ref>}}{{پایان شعر}}
<br />


==تالیفات==
===فعالیت‌ها===
این کتاب‌ها از آثار اوست که به چاپ رسیده است:
حاج میرزا حسن خان در انقلاب مشروطیّت که بیش از هر کس شرنگ استبداد، کام جان وی را تلخ داشته بود، به صف آزادی خواهان پیوست و همگی هنر انشا و تجربت خویش را در خدمت مشروطیّت نهـاد، چونانـکه در«اواخر 1324ق و سـال 1325ق تمام نوشتجات انجمن ایالتی اصفهان را او کفایت می نمود».<ref>جابری انصاری، گنجینه انصار، ص60؛ جابری انصاری، تاریخ اصفهان و ری، ص348.</ref> پس از استقرار مشروطیّت، اعیان اصفهان او را به وکالت خویش در مجلس برگزیدند،<ref>جابری انصاری، جوهر الجواهر، ص5.</ref> ولی به جهاتی نپذیرفت و به روزنامه نگاری روی آورد و مجلۀ گنجینۀ انصار را اساس نهاد که «مقصود آن، ترقّی دولت و ملّت و ثروت عمومی» بود. این مجله که بنا بود ماهی دو نمره طبع و توزیع شود، در مجموع بیش از سه نمره منتشر نگردید. نخستین شمارۀ گنجینۀ انصار، 16شوال 1325ق منتشر گردیده است. به سال 1326ق بر اثر سعایت بد اندیشان نزد محمّدعلی شاه قاجار که وی را در شمار مؤسّسان مشروطه قلم داده بودند، دستور گرفتن و بردن او با جمعی به باغ شاه رسیده بود، که از اتفاق، اندکی پیش از آنکه به سراغ وی آیند، به شوق خاک بوسی مرقد حسینی از طریق خاک بختیاری روی به بین النّهرین نهاده و از بلا جان به در برده بود! یک سالی در اعتاب مقدّسه بماند و به تناسب حضور در درس آیت الله سید اسماعیل صدر (متوفی 1338ق) و به اشارت او عمامه بر سر نهاد<ref>جابرى انصارى، تاريخ اصفهان، صص4-2.</ref> و چون به ایران باز آمد، مشروطیّت نیز بازگشته بود. پس به تکلیف [[شهید سید حسن مدرس|سیّد حسن مدّرس اسفه ای]](1356ق)، ریاست محکمۀ جزای عدلیّۀ اصفهان را پذیرفت ولیکن از آنجا که دخالت کنسولگری روس در امور، مجال خدمت را به او نمی داد، بعد از چند ماه استعفا کرد.


۱. «آفتاب درخشنده» ۲. «آگهی شهان از کار جهان» ۳. «بدایع و نوادر» ۴. «تاریخ اصفهان و روی و همه جهان» ۵. «تاریخ نصف جهان و همه جهان» ۶. «تفسیر حسن» ۷. «جوهر الجواهر» ۸. «شرح حال شیخ بزرگوار سعدی» ۹. «گزارش زندگانی پیر علیل شیخ جابری» ۱۰. «گوهر شب چراغ» ۱۱. «للآلی السّمط فی معالی النّبی و السّبط» ۱۲. «معجزات کلام اللَّه» ۱۳. «نورالثّقلین» ۱۴. «نوشدارو یا تهذیب الاخلاق»
پس از این روزگار تا کودتای 1299ش، انصاری سر خورده از افراط و تفریطات کارگزاران مشروطه، بیش و کم در عرصۀ سیاسی و اجتماعی حضور داشت و آخرین نشانۀ حیات او در این پهنه،« مجلّۀ اسرار الانصار» است که تنها به انتشار شمارۀ نخستین آن در سال 1299ق توفیق یافت.<ref>صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج4، ص165.</ref>


و این تالیفات از اوست که هنوز به طبع نرسیده است:
پس از این روزگار که کارها روالی دیگر یافت، او نیز چونان بسیاری دیگر، از مجال عمل به دور ماند و ناگزیر همۀ وقت خویش را به مطالعه وتحقیق و ادارۀ املاک پهناور و مستغلاّت خود مستغرق نمود.


۱. «بعضی اشعار عرب و عجم» ۲. «بیست هزار نظم پارسی و عربی» ۳. «بعضی نوادر و بدایع گفتار مردم» ۴. «ترجمه شرح فقه ابو حنفیه» ۵. ترجمه دو جلد از «وفیات الاعیان» ۶. «تسهیل وصّاف» ۷. «رساله در حقیقت معاد» ۸. «منشات و منشدات نظم و نثر» و غیره.
==وفات==
حاج میرزا حسن خان جابری انصاری در شب پنج‌شنبه ۱۵ جمادی الآخر ۱۳۷۶ق مطابق ۲۷ دی ۱۳۳۵ش در سنّ 89 سالگی وفات یافته و بنا بر وصیّتش، جسدش را در بقعه  در ایوان داخلی مزار [[بابا رکن الدین|بابا رکن الدین شیرازی]] که وی را از سلسلۀ جابری انصاری می پنداشت در [[تخت فولاد]] مدفون ساختند.<ref>مهدوی، اعلام اصفهان، ج۲، ص۵۱۱.</ref> <ref>لطفی، تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان، ص۱۷۲.</ref>


==='''تصحیح کتاب تاریخ اصفهان'''===
استاد [[جلال‌الدین همایی|همایی]] تاریخ وفات وی را به سال قمری در عبارت « مُرد شیخ جابری آه» یافته است.<ref>مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد، دانشنامه تخت فولاد، ج1، صص429-423.</ref>
[[پرونده:کتاب تاریخ اصفهان.jpg|بندانگشتی]]
 
این کتاب که نام «تاریخ اصفهان» بر آن نهاده شده و از آثار ارجمند در باب خویش است، نوشته حاج میرزا حسن خان انصاری  است. جلد نخست و دوم و چهارم این مجموعه برگرفته از کتاب مشهور وی «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان» و جلد سوم رساله‌ای است که نویسنده در اواخر ایام عمر با عنوان جلد سوم «تاریخ اصفهان» دست‌اندرکار طبع آن داشت، ولی هنوز شمار اوراق مطبوع کتاب از چهل درگذشته بود که طومار عمر هشتادونه ساله نویسنده درهم نوردیده آمد. این کتاب در واقع ترتیب و نظم یافته همان کتاب «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان» است و توسط جمشید مظاهری (سروشیار) تصحیح شده است.
==پانویس==
{{پانویس}}


==منابع==


*لطفی، عليرضا (حامد اصفهانی)، تذكره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، ۱۳۹۰.


==پانویس==
*[[سید مصلح الدین مهدوی|مهدوی]]، سید مصلح الدین، [[اعلام اصفهان (کتاب)|اعلام اصفهان]]، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، ۱۳۸۶.
{{پانویس}}
*مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد: زيرنظر اصغر منتظرالقائم، [[دانشنامه تخت فولاد اصفهان (کتاب)|دانشنامه تخت فولاد اصفهان]]، ج1، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، 1389.


==منبع==
[[رده:کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]]
برگرفته از کتاب [[تذكره شعراي تخت فولاد اصفهان]]: معرفي شعراي مدفون در تخت فولاد اصفهان، عليرضا لطفي (حامد اصفهاني)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحي شهرداري اصفهان، ۱۳۹۰. ص ۱۷۲ و ۱۷۳
[[رده:شعرای روحانی حوزه علمیه اصفهان]]
[[رده:کتاب تذكره شعراي تخت فولاد اصفهان]]
[[رده:اعلام اصفهان،ج۲]]
[[رده:مدفونین در تخت فولاد]]
[[رده:فعالان سیاسی]]
[[رده:روزنامه نگاران]]
[[رده:شاگردان آخوند کاشی]]
[[رده:شاگردان جهانگیرخان قشقایی]]
[[رده:شاگردان محمدتقی آقانجفی]]
[[رده:شاگردان سید محمدباقر درچه ای]]
[[رده:علمای قرن 14]]
[[رده:نویسندگان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۳

3۵0x3۵0px
اطلاعات فردی و علمی
نام کاملحسن جابری انصاری اصفهانی
شهرتصدرالادباء
زادروز۱۲۸۷قمری
تاریخ وفات۱۳۷۶قمری
مدفنتخت فولاد
اساتیدآخوند ملا محمد کاشانی، جهانگیر خان قشقایی، شیخ محمد حسن نجفی، و...
آثارآفتاب درخشنده، بدایع و نوادر، آگهی شهان از کار جهان، و...
فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی
سیاسیفعال سیاسی
اجتماعینویسنده، روزنامه نگار، ادیب، و...


میرزا حسن‌خان جابری انصاری اصفهانی، (۱۲۸۷ق-۱۳۷۶ق) ملقب به صدر الادباء فرزند ميرزا على انصارى ملقّب به امين الوزاره، عالم، نویسنده، ادیب ، مورّخ و شاعر اصفهانی است. آثار وی درباره اصفهان، منبع مهمی برای شناخت سیاسی اجتماعی شهر اصفهان و حوزه علمیه آن در دوران انتهایی قاجار و ابتدای پهلوی است.

زندگی‌نامه

ولادت

وی در شب جمعه 18رجب سال1287ق در شیراز متولد شد.

خاندان

پدرش، حاج میرزا علی انصاری، ملقّب به امین الوزارة است. نیاکان او اغلب از صدور و مستوفیان و منشیان روزگار خویش بوده اند.

میرزا سلمان جابری انصاری از رجال بزرگ عهد شاه طهماسب و وزرای روزگار شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدا بنده صفوی از این دودمان است. خاندان مادرش از بازرگانان فارس بوده و پدرش به هنگام تولد میرزا حسن، در آن دیار، به خدمت دیوانی سر می‌کرد.

فرزندان

انصاری در پایان سال 1305ق با دختری از دودمان صفوی ازدواج کرد و از او صاحب چهار پسر به نامهای علی، احمد، جواد و حسین گردید. وی پس از مرگ نابهنگام این بانو، به 1323 ق به بیماری مطبقه، با آن که افزون بر پنجاه سال زیست، دیگر زنی نگزید.

تحصیلات

وی از چهار سالگی نزد پدرش آغاز به تحصیل کرد. دوران تحصیل نزد پدر، سیزده سال به طول انجامید و با مرگ نابهنگام وی به بیماری ایلاوُس(قولنج روده ای) پایان یافت. در این مدت، حسن، کتب متداول صرف و نحو، منطق و معانی، بیان و حساب، بعض متون ادب را آموخت، چنانکه در شانزده سالگی بدان پایه و مایه از عربیّت و ادبیّت رسیده بود که به دستور پدر، شرح ملّا علی قاری بر فقه ابوحنیفه را که سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی، برای تحبیب ظلّ السلطان به اصفهان فرستاده بود؛ از تازی به پارسی درآورد و شاهزاده را به شگفت فرو برد.

پدرش با آن که پسری جز او نداشت، در تهذیب و تأدیب وی به غایت سختگیر و سنگدل بود، چنان که بر اثر آزارها و شکنجه‌های صعب، مزاج او از اعتدال خارج شد و دو سالی به تب لازم و مدّتی به ضعف شدید قلب گرفتار گردید.

پس از مرگ پدرش وارد دستگاه ظلّ السلطان شده و زیر نظر میرزا حبیب‌اللّه‌خان مشیرالملک انصاری به منشی‌گری پرداخت. روزگار خدمت ملامت بار میرزا حسن خان در دستگاه ظلّ السّلطان به تقریب بیست سال بود. خود از این دوران چنین یاد می کند: « بعد از پدرم بیست سال در حبس حضرت والا و کار گزارانش به مجاهده تربیت شدم. اتباع حضرت والا، ملک و خانه ام را بردند و از نعمتهای ایّام جوانی بی بهره ام کردند.»

در این زمان میرزاحسن از درس و بحث و تحقیق و تألیف نیز غافل نبود: از یک سو، به تکمیل و توسعۀ معرفت و دانش خویش نزد عالمان بزرگ پرداخت و و از سوئی، به تألیف و ترجمه همّت نمود. او در سال ۱۳۲۱ق به سفر حج رفت.

اساتید

اساتید وی عبارتند از:

  1. آخوند ملاّ محمّد کاشانی
  2. جهانگیر خان قشقائـی
  3. شیـخ محمد حسن نجفی
  4. سـید محمّد باقر درچه ای
  5. ملا حسن درّی[۱]
  6. ملا محمد جواد آدینه ای[۲]
  7. آقا نجفی [۳]
  8. آقا محمد هاشم خطاط
  9. میرزا عبدالرحیم افسر
  10. میرزا آقا جان پرتو[۴]
  11. میرزا حسین همدانی

آثار و فعالیت‌ها

رساله نوشدارو تهذیب الاخلاق تالیف میرزا حسن جابری انصاری
امثال الجاريه
رساله عشق – عرفان

آثار

حاج میرزا حسن خان در شمار آثار منثور خویش می‌نویسد: « مجملاً بیش از سه ملیون سطر در حساب و انشاء قلم زدم، همه بیهوده جز سی و چهار جلد کتب معدوده...» و در تعداد اشعار پارسی و تازی خود، آن را قریب شش هزار بیت قلم می دهد.

آثار چاپ شده

آفتاب درخشنده

۱. «آفتاب درخشنده»

۲. «آگهی شهان از کار جهان»

رساله بدايع و نوادر

۳. «بدایع و نوادر»

۴. «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان»

۵. «تاریخ نصف جهان و همه جهان»

۶. «تفسیر حسن» این کتاب تفسیر سورۀ حمد وآیۀ نخست سورۀ بقره است.

۷. «جوهر الجواهر»(در نصایح و محاسن اخلاق و معارف و بدایع امثال و نوادر گفتار)

۸. «شرح حال شیخ بزرگوار سعدی»

۹. «گزارش زندگانی پیر علیل شیخ جابری»

۱۰. «گوهر شب چراغ»

۱۱. «للآلی السّمط فی معالی النّبی و السّبط»

۱۲. «معجزات کلام اللَّه» این رساله در پایان تاریخ نصف جهان و همۀ جهان

۱۳. «نورالثّقلین» این رساله در ردّ سخنان زشت ولز، مورّخ و نویسندۀ نامدار انگلیسی در باب پیامبر اسلام(ص) است.

۱۴. «نوشدارو یا تهذیب الاخلاق»

15. اسرار الانصار و افکار الاسحار

16. گنجینۀ انصار

17. اوصاف المستحسنـه: در اخلاق.

آثار چاپ نشده

حاج میرزا حسن خان، خود در شمارش تألیفات چاپ نشده خود، از این آثار نام می برد:

1- بعضی اشعار عرب و عجم، در توحید و شئونش، ازنبوّت و ولایت

کتاب تاریخ اصفهان.jpg

2- بیست هزار نظم پارسی و عربی، در عشق حقیقی و مجازی وشجونش، به صد باب

3- چند هزاری از نظم عجم و عرب، در رنج و تعب و فتن و محن، به سی باب

4- چند هزاری اوصاف گوناگون، به همان اسلوب

5- چند هزاری از تراوش طبع زنان عرب و عجم

6- چند هزاری در ستود و سپاس و دعا و نیاز بزرگان

7- بعضی از نوادر و بدایع گفتار مردم

8- ترجمه شرح فقه ابو حنیفه

9- ترجمۀ دو جلد ( وفیات الاعیان) ابن خلّکان

10- تسهیل ( تاریخ) وصّاف

11- رساله در حقیقت معراج

12- رساله در حقیقت معاد ( مؤلف در رسالۀ« استدراک آفتاب درخشنده» نیز از حقیقت معراج و معاد جسمانی سخن گفته است که شاید این سخنان همان دو رساله یا تلخیص آن باشد)

13- منشآت و منشدات نظم و نثر خود؛ آنچه مسوّده داشتم.

کتاب تاریخ اصفهان

این کتاب که نام «تاریخ اصفهان» بر آن نهاده شده و از آثار ارجمند در باب خویش است، نوشته حاج میرزا حسن خان انصاری است. جلد نخست ، دوم و چهارم این مجموعه برگرفته از کتاب مشهور وی «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان» و جلد سوم رساله‌ای است که نویسنده در اواخر ایام عمر با عنوان جلد سوم «تاریخ اصفهان» دست‌اندرکار طبع آن داشت، ولی هنوز شمار اوراق مطبوع کتاب از چهل نگذشته بود که طومار عمر هشتادو نه ساله نویسنده درهم نوردیده آمد.

این کتاب در واقع ترتیب و نظم یافته همان کتاب «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان» است و توسط جمشید مظاهری (سروشیار) تصحیح شده است.[۵]

میرزا حسن جابری انصاری دارای طبع شعر بوده و ابتدا «محنت» تخلّص می‌کرد سپس آن را به «جابری» تغییر داد.

مرحوم مهدوى شأن و مرتبت وى را برتر از يک شاعر دانسته و به عنوان زينـت كتاب خود از او نام برده و اين قطعه شعر كه به مناسبت سـرماى شـديد و يخبنـدان سال ۱۳۴۸ قمرى در اصفهان سروده است را نقل مى كند:

تو گويى ز قطب شـمال و جنـوبروان جانــب اصــفهان اســت يــخ
شده كهكشان پـوره ى يـخ بـر آباز آن رو كه تا كهكشان اسـت يـخ
قشــونى كشــيده زمســتان بـه مـاكه تـوپ زرهپـوش آن اسـت يـخ
چو روئين تن اينجا رسـد بشـكنيدكه صد بدتر از هفت خوان است يخ[۶]

فعالیت‌ها

حاج میرزا حسن خان در انقلاب مشروطیّت که بیش از هر کس شرنگ استبداد، کام جان وی را تلخ داشته بود، به صف آزادی خواهان پیوست و همگی هنر انشا و تجربت خویش را در خدمت مشروطیّت نهـاد، چونانـکه در«اواخر 1324ق و سـال 1325ق تمام نوشتجات انجمن ایالتی اصفهان را او کفایت می نمود».[۷] پس از استقرار مشروطیّت، اعیان اصفهان او را به وکالت خویش در مجلس برگزیدند،[۸] ولی به جهاتی نپذیرفت و به روزنامه نگاری روی آورد و مجلۀ گنجینۀ انصار را اساس نهاد که «مقصود آن، ترقّی دولت و ملّت و ثروت عمومی» بود. این مجله که بنا بود ماهی دو نمره طبع و توزیع شود، در مجموع بیش از سه نمره منتشر نگردید. نخستین شمارۀ گنجینۀ انصار، 16شوال 1325ق منتشر گردیده است. به سال 1326ق بر اثر سعایت بد اندیشان نزد محمّدعلی شاه قاجار که وی را در شمار مؤسّسان مشروطه قلم داده بودند، دستور گرفتن و بردن او با جمعی به باغ شاه رسیده بود، که از اتفاق، اندکی پیش از آنکه به سراغ وی آیند، به شوق خاک بوسی مرقد حسینی از طریق خاک بختیاری روی به بین النّهرین نهاده و از بلا جان به در برده بود! یک سالی در اعتاب مقدّسه بماند و به تناسب حضور در درس آیت الله سید اسماعیل صدر (متوفی 1338ق) و به اشارت او عمامه بر سر نهاد[۹] و چون به ایران باز آمد، مشروطیّت نیز بازگشته بود. پس به تکلیف سیّد حسن مدّرس اسفه ای(1356ق)، ریاست محکمۀ جزای عدلیّۀ اصفهان را پذیرفت ولیکن از آنجا که دخالت کنسولگری روس در امور، مجال خدمت را به او نمی داد، بعد از چند ماه استعفا کرد.

پس از این روزگار تا کودتای 1299ش، انصاری سر خورده از افراط و تفریطات کارگزاران مشروطه، بیش و کم در عرصۀ سیاسی و اجتماعی حضور داشت و آخرین نشانۀ حیات او در این پهنه،« مجلّۀ اسرار الانصار» است که تنها به انتشار شمارۀ نخستین آن در سال 1299ق توفیق یافت.[۱۰]

پس از این روزگار که کارها روالی دیگر یافت، او نیز چونان بسیاری دیگر، از مجال عمل به دور ماند و ناگزیر همۀ وقت خویش را به مطالعه وتحقیق و ادارۀ املاک پهناور و مستغلاّت خود مستغرق نمود.

وفات

حاج میرزا حسن خان جابری انصاری در شب پنج‌شنبه ۱۵ جمادی الآخر ۱۳۷۶ق مطابق ۲۷ دی ۱۳۳۵ش در سنّ 89 سالگی وفات یافته و بنا بر وصیّتش، جسدش را در بقعه در ایوان داخلی مزار بابا رکن الدین شیرازی که وی را از سلسلۀ جابری انصاری می پنداشت در تخت فولاد مدفون ساختند.[۱۱] [۱۲]

استاد همایی تاریخ وفات وی را به سال قمری در عبارت « مُرد شیخ جابری آه» یافته است.[۱۳]

پانویس

  1. جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص347.
  2. جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص327.
  3. مهدوی، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج1، ص362.
  4. جابری انصاری، گوهر شب چراغ(مخطوط)، ص273.
  5. لطفی، تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان، ص۱۷۲.
  6. مهدوى، تذكره شعراى معاصر اصفهان، ص۱۳۶.
  7. جابری انصاری، گنجینه انصار، ص60؛ جابری انصاری، تاریخ اصفهان و ری، ص348.
  8. جابری انصاری، جوهر الجواهر، ص5.
  9. جابرى انصارى، تاريخ اصفهان، صص4-2.
  10. صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج4، ص165.
  11. مهدوی، اعلام اصفهان، ج۲، ص۵۱۱.
  12. لطفی، تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان، ص۱۷۲.
  13. مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد، دانشنامه تخت فولاد، ج1، صص429-423.

منابع

  • لطفی، عليرضا (حامد اصفهانی)، تذكره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، ۱۳۹۰.
  • مهدوی، سید مصلح الدین، اعلام اصفهان، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، ۱۳۸۶.
  • مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد: زيرنظر اصغر منتظرالقائم، دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج1، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، 1389.