این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما

تفاوت میان نسخه‌های «احمد غفراللهی جنت»

از دانشنامه حوزه علمیه اصفهان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد صفحه)
 
جز (درج جعبه اطلاعات عالمان)
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش‌شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
شاعر اديب '''احمد غفراللّهى''' فرزند حاج محمدجعفر روغنى متخلّص به جنّـت در
{{نیازمند تصویر}}{{جعبه اطلاعات عالمان|نام کامل=احمد غفراللهی|شهرت=جنت|زادروز=۱۲۷۰ شمسی|تاریخ وفات=۱۳۷۷قمری|مدفن=تکیه ی  [[محمداسماعیل خواجویی|علامه ملا اسماعیل خواجویی]]|اساتید=[[حسین بن محمدعلی ثمر مستوفی انصاری|ثمر اصفهانی]]، [[محمدکاظم غمگین اصفهانی|غمگین اصفهانی]]، و...|آثار=حدیث کسا، مدح علیبن موسی الرضا|اجتماعی=مدرس، شاعر}}
حدود سال 1270 شمسى در اصفهان ديده به جهان گشود. او از معاصران و معاشران
 
شعراى بزرگ اصفهان همچون صغير و شكيب و گلزار و دريا و جابر و مسرور بـود.  
'''احمد غفراللّهی'''( 1270ش-1377ق) فرزند حاج محمدجعفر روغنی، متخلّص به '''جنّـت،''' شاعر اديب قرن چهاردهم هجری بود. او به زبان و ادبيات فرانسه تسلط كامل داشت و به همين جهت، گاه گاهی در اشعارش از لغات خارجی استفاده نموده است. وى صاحب طبع و لطافت بيان در شعر بود.<ref>مهدوی، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص 145؛ مهدوی، اعلام اصفهان، ج1، ص 395.</ref>
در شعر از شاگردان سينا كرونى، ثمر اصفهانى و غمگين اصفهانى بود. از جـوانى بـه
سرودن شعر روى آورد و پس از آشنايى با برخى مباحث عرفـانى بـه سـبك اهـل  
==زندگی‌نامه==
طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس پاقلعه‌اى و سپس به حاج ميـرزا زيـن العابـدين  
 
پاقلعه‌اى دست ارادت داد. پس از مدتى به استخدام اداره‌ى فرهنگ درآمد و در ابتدا
===ولادت===
به تدريس و سپس به امور ادارى در اداره‌ى فرهنگ مشغول شد.  
او  درحدود سال 1270 شمسی در اصفهان در خانواده اى مذهبی ديده به جهان گشود و در اين شهر علم و ادب آموخت.  
در انجمن ادبى شيدا با دكتر مسرور از اسـاتيد نظـم و نثـر آشـنا گرديـد و ايـن
 
آشنايى تا زمان مرگ جنّت تداوم يافت نقل است در محفلـى در دانشـگاه اصـفهان  
===اساتید===
استاد جلال تاج قطعه‌اى را در دستگاه ماهور اجرا می‌كند و دكتر مسرور و جنّت بـا
وی از جـوانی بـه سرودن شعر روی آورد و در شعر، از شاگردان سينا كرونی، [[حسین بن محمدعلی ثمر مستوفی انصاری|ثمر اصفهانی]] و [[محمدکاظم غمگین اصفهانی|غمگين اصفهانی]] بود. او پس از آشنايی با برخی مباحث عرفـانی بـه سـبک اهـل طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس پاقلعه‌ای و سپس به [[زین العابدین بن عباس نعمت اللهی|حاج ميـرزا زيـن العابـدين پاقلعه‌ای]]، از دراويش نعمت اللهى اصفهان دست ارادت داد.
جمعى از شعرا در آن محفل حضور داشتند. دكتر مسـرور غزلـى را بـه مناسـبت آن
 
محفل می‌سرايد و همان شب مرحوم جنّت با غزلى با همان رديف و قافيه به استقبال
===معاصران===
غزل مسرور مى‌رود.  
احمد غفراللهی با شعرای بزرگ اصفهان همچون [[محمدحسین بن اسدالله صغیر اصفهانی|صغير]]، [[محمدرضا شکیب اصفهانی|شكيب]]، [[رجبعلی گلزار|گلزار]]، [[سید رضا بن فخرالدین بهشتی نژاد|دريا]]، جابر و [[حسین مسرور سخن‌یار اصفهانی|مسرور]] معاصربـود.
 
==آثار و فعالیت ها==
 
===آثار===
وی در مدح اهل بيت و ائمه اطهار(ع) اشعارى ارزشمند سروده است. حديث كساء و مدح على بن موسى الرضا( ع ) به نظم، از قصايد زيباى وى است. او در اشعارش از صنعت تضمين بخوبى استفاده مى نمود.
 
نقل است در محفلـی در دانشـگاه اصـفهان استاد جلال تاج، قطعه‌ای را در دستگاه ماهور اجرا می‌كند و دكتر مسرور و جنّت بـاجمعی از شعرا در آن محفل حضور داشتند. دكتر مسـرور غزلـی را بـه مناسـبت آن محفل می‌سرايد و همان شب مرحوم جنّت با غزلی با همان رديف و قافيه به استقبال غزل مسرور می‌رود.  
 
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب | نفخه‌ى صور است جان اندر تن ما مى‌دمد | يا دهان تاج(مـا) از بهـر آواز اسـت بـاز }}
{{ب | نفخه‌ی صور است جان اندر تن ما می‌دمد | يا دهان تاج(مـا) از بهـر آواز اسـت بـاز }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع مى‌شود و قدرناشناسـى
از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع می‌شود و قدرناشناسـی برخی از بزرگان از مقام ادبی جنّت و بخشش او را مشاهده می‌كنـد، بـا ابيـاتی از او می‌خواهد اصفهان را ترک گويد و همراه او به تهران سفر كند.
برخى از بزرگان از مقام ادبى جنّت و بخشش او را مشاهده مى‌كنـد بـا ابيـاتى از او
 
مى‌خواهد اصفهان را ترك گويد و همراه او به تهران سفر كند.  
شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبانگير شعراى نغزسـراى اصـفهانى بـوده
است چنانكه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانى نيز با اين دو بيت از فرزند چنين تقاضا
مى‌كند كه:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب | دانـا پـدرى گفـت بـه فرزنـد خَلَـف | دنيا طلبى به هند و عقبـى بـه نَجف}}
{{ب|ای آنكه گه سخن سرايی با من چو كلام گشته مجزوم|من قدر تو دانم ای برادر نی زاهد پير و شيخ معصوم}}
{{ب | خواهى كه نه عقبى و نه دنيات دهنـد | بنشين به سپاهان و بكـن عمـر تلـف}}
{{ب|بخرام به ری كه در صفاهان قدر تو حكايتی است مكتوم|بخرام به ری که باز گردد مسرور به خدمت تو مخدوم}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


درخواست مسرور از جنّت در اين ابيات مشاهده مى‌شود:  
شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبان گير شعرای نغزسـرای اصـفهانی بـوده است؛ چنانكه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانی نيز با اين دو بيت از فرزند چنين تقاضا می‌كند كه:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب | اى آنكــه گــه ســخن ســرايى با من چو كلام گشته مجـزوم | مـن قـدر تـو دانـم اى بـرادر نى زاهد پير و شـيخ معصـوم }}
{{ب|دانا پدری گفت به فرزند خَلَـف|دنيا طلبی به هند و عقبی به نَجف}}
{{ب | بخرام به رى كـه در صـفاهان قدر تو حكايتى است مكتـوم | بخرام بـه رى كـه بـاز گـردد مسرور به خدمت تو مخـدوم }}
{{ب|خواهی كه نه عقبی و نه دنيات دهند|بنشين به سپاهان و بكن عمر تلف}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندى نبود. چنانكه خود مى‌گفت: من بـا  
مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود می‌گفت: من بـا  
طبع خود ازدواج نموده‌ام و فرزندانم اشعار من هستند. و به همين دليل پس از مرگ،
طبع خود ازدواج نموده‌ام و فرزندانم اشعار من هستند و به همين دليل پس از مرگ، بخشی از اشعارش با بی‌توجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان مجنـون سـيچانی گرفتار می‌آيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش، عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و بقّالان چای و قند و... می‌پيچند و فقط اشعار مختصری در دست است كه به همـت آقای عبدالحسين روغنی متخلّص به ضيمران، برادرزاده‌ی وی گردآوری و به چاپ رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه می‌شود و بخشـی از آن بـه مثنـوی
بخشى از اشعارش با بى‌توجهى به سرنوشتى مانند سرنوشت ديوان مجنـون سـيچانى
بلندی با عنوان " عروسی اجباری" اختصاص دارد كه اشعار آن جنبه‌ی انتقادی و اندرز
گرفتار مى‌آيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و
دارد.
بقّالان چاى و قند و... مى‌پيچند. و فقط اشعار مختصرى در دست است كه به همـت  
آقاى عبدالحسين روغنى متخلّص به ضيمران برادرزاده‌ى ايشان گردآورى و به چاپ
ابیات زیر از اشعار اوست:
رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه مى‌شود و بخشـى از آن بـه مثنـوى
بلندى با عنوان عروسى اجبارى اختصاص دارد كه اشعار آن جنبه‌ى انتقادى و اندرز
دارد.  
مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت سالگى يعنى سال 1377 قمـرى دار فـانى را
وداع گفت و در تكيه‌ى علامه ملا اسماعيل خواجويى مدفون گرديد. شعراى اصفهان
از جمله استاد فضل اللّه اعتمادى «برنا» و شكيب اصفهانى و علـى غفراللّهـى مـاهر
اصفهانى و عبدالحسين روغنى ضميران در وفات وى مرثيه سروده‌اند.
 
اشعار سنگ‌نوشته مزار او چنين است:  
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب | اى آنكــه آمــدى ســوى آرامگــاه مــن | خوش آمدى كه بود به راهـت نگـاه مـن }}
{{ب | من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم }}
{{ب | بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان | زيــرا كــه طــى كنيــد شــما نيــز راه مــن }}
{{ب | می‌زنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز | تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم }}<ref> ضيمران روغنی، ديوان جنّت اصفهانی، صص 68 ـ 89. </ref>
{{ب | راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك | افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن }}
{{ب | سال هزار وسيصد و هفتـاد و هشـت بـود | دست اجـل بـه سـينه فـرو بسـت آه مـن }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


{{م|****}}
===فعالیت ها===
از اشعار اوست:  
وی به استخدام اداره‌ی فرهنگ درآمد و در ابتدابه تدريس و سپس به امور اداری در اداره‌ی فرهنگ مشغول شد. او در انجمن هاى ادبى شيدا، دبيرستان تبريزى، خاكيا، كمال الدّين اسماعيل و پروانه شركت مى نمود. وی در انجمن ادبی شيدا با دكتر مسرور از اسـاتيد نظـم و نثـر آشـنا گرديـد و ايـن آشنايی تا زمان مرگ جنّت تداوم يافت.<br />
 
==وفات==
مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت سالگی، در سال 1377 ق دار فـانی را وداع گفت و در [[تکیه ملا اسماعیل خواجویی|تكيه‌]]<nowiki/>ی [[محمداسماعیل خواجویی|علامه ملا اسماعيل خواجويی]] مدفون گرديد.<ref>لطفی، تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، ص 181.</ref>
 
شعرای اصفهان از جمله استاد فضل اللّه اعتمادی «برنا»، شكيب اصفهانی در دیوان اشعارش<ref>شکیب اصفهانی، دیوان اشعار، ص 489.</ref>، علـی غفراللّهـی مـاهر اصفهانی و عبدالحسين روغنی ضميران<ref>ضمیران، ديوان جنت اصفهانی، ص 11.</ref> در وفات وی مرثيه سروده‌اند.
 
بر سنگ مزار او اشعارى از خود شاعر حک شده كه بيت آخر آن توسط شاعر محترم، ضيمران بر آن افزوده شده است:<ref>مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد،دانشنامه تخت فولاد، ج1، صص 443-442.</ref>
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب | من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم }}
{{ب|ای آنكه آمدی سوی آرامگاه من|خوش آمدی كه بود به راهت نگاه مـن}}
{{ب | مى‌زنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز | تا مگـر دادرسـى خيـزد از ايـن بيـدادم }}
{{ب|بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان|زيرا كه طی كنيد شما نيز راه من}}
{{ب | نكند هيچ نصيحت اثـرى در مـنِ مسـت | زآنكه من عاشـق و ديوانـه ز مـادر زادم }}
{{ب|راهيست بس دراز و خطرخيز و هولناك|افعال نیک من بود اينجا پناه من}}
{{ب | آنچنان مست و خرابم كه گر آيـد روزى | جــاى تعميــر نبينــد كــه كنــد آبــادم }}
{{ب|پاى بشر نيايد اگر در حساب ما|دانم خداى درگذرد از گناه من}}
{{ب | ســرو از بــى‌بــرى آزاد بــود در گلشــن | مـن برومنـدم و از هـر دو جهــان آزادم }}
{{ب|سال هزار و سيصد و هفتاد و هشت بود|دست اجل به سينه فروبست آه من}}
{{ب | آخر اى خضر، ره كعبه‌ى مقصود كجاست | تا به سر طى كنم اين ره كه ز پـا افتـادم }}
{{ب | خواستم تا سخن از وصف دهانش گـويم | بـرد آن نقطـهى موهـوم سـخن از يـادم }}
{{ب | «جنّت» ارنامه‌ى ما را نفرسـتاد جـواب | به همان خوانـدن و انـداختنش دل‌شـادم }}
<ref> ضيمران روغنى، عبدالحسين، ديوان جنّت اصفهانى، صفحات 68 ـ 89 </ref>
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


==پانویس==
{{پانویس}}
==منابع==


*لطفی، عليرضا (حامد اصفهانی)، تذكره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، ۱۳۹۰.
*مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد: زيرنظر اصغر منتظرالقائم، [[دانشنامه تخت فولاد اصفهان (کتاب)|دانشنامه تخت فولاد اصفهان]]، ج1، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، 1389.


==منبع==
[[رده:کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]]
برگرفته از کتاب تذکرة الشعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. 1390. صص 181 - 185
[[رده:مدفونین در تخت فولاد]]
[[رده:معاصرین درگذشته]]
[[رده:شعرا]]
[[رده:مدرسین]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۷

اطلاعات فردی و علمی
نام کاملاحمد غفراللهی
شهرتجنت
زادروز۱۲۷۰ شمسی
تاریخ وفات۱۳۷۷قمری
مدفنتکیه ی علامه ملا اسماعیل خواجویی
اساتیدثمر اصفهانی، غمگین اصفهانی، و...
آثارحدیث کسا، مدح علیبن موسی الرضا
فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی
اجتماعیمدرس، شاعر


احمد غفراللّهی( 1270ش-1377ق) فرزند حاج محمدجعفر روغنی، متخلّص به جنّـت، شاعر اديب قرن چهاردهم هجری بود. او به زبان و ادبيات فرانسه تسلط كامل داشت و به همين جهت، گاه گاهی در اشعارش از لغات خارجی استفاده نموده است. وى صاحب طبع و لطافت بيان در شعر بود.[۱]

زندگی‌نامه

ولادت

او درحدود سال 1270 شمسی در اصفهان در خانواده اى مذهبی ديده به جهان گشود و در اين شهر علم و ادب آموخت.

اساتید

وی از جـوانی بـه سرودن شعر روی آورد و در شعر، از شاگردان سينا كرونی، ثمر اصفهانی و غمگين اصفهانی بود. او پس از آشنايی با برخی مباحث عرفـانی بـه سـبک اهـل طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس پاقلعه‌ای و سپس به حاج ميـرزا زيـن العابـدين پاقلعه‌ای، از دراويش نعمت اللهى اصفهان دست ارادت داد.

معاصران

احمد غفراللهی با شعرای بزرگ اصفهان همچون صغير، شكيب، گلزار، دريا، جابر و مسرور معاصربـود.

آثار و فعالیت ها

آثار

وی در مدح اهل بيت و ائمه اطهار(ع) اشعارى ارزشمند سروده است. حديث كساء و مدح على بن موسى الرضا( ع ) به نظم، از قصايد زيباى وى است. او در اشعارش از صنعت تضمين بخوبى استفاده مى نمود.

نقل است در محفلـی در دانشـگاه اصـفهان استاد جلال تاج، قطعه‌ای را در دستگاه ماهور اجرا می‌كند و دكتر مسرور و جنّت بـاجمعی از شعرا در آن محفل حضور داشتند. دكتر مسـرور غزلـی را بـه مناسـبت آن محفل می‌سرايد و همان شب مرحوم جنّت با غزلی با همان رديف و قافيه به استقبال غزل مسرور می‌رود.

نفخه‌ی صور است جان اندر تن ما می‌دمد يا دهان تاج(مـا) از بهـر آواز اسـت بـاز

از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع می‌شود و قدرناشناسـی برخی از بزرگان از مقام ادبی جنّت و بخشش او را مشاهده می‌كنـد، بـا ابيـاتی از او می‌خواهد اصفهان را ترک گويد و همراه او به تهران سفر كند.

ای آنكه گه سخن سرايی با من چو كلام گشته مجزوممن قدر تو دانم ای برادر نی زاهد پير و شيخ معصوم
بخرام به ری كه در صفاهان قدر تو حكايتی است مكتومبخرام به ری که باز گردد مسرور به خدمت تو مخدوم

شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبان گير شعرای نغزسـرای اصـفهانی بـوده است؛ چنانكه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانی نيز با اين دو بيت از فرزند چنين تقاضا می‌كند كه:

دانا پدری گفت به فرزند خَلَـفدنيا طلبی به هند و عقبی به نَجف
خواهی كه نه عقبی و نه دنيات دهندبنشين به سپاهان و بكن عمر تلف

مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود می‌گفت: من بـا طبع خود ازدواج نموده‌ام و فرزندانم اشعار من هستند و به همين دليل پس از مرگ، بخشی از اشعارش با بی‌توجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان مجنـون سـيچانی گرفتار می‌آيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش، عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و بقّالان چای و قند و... می‌پيچند و فقط اشعار مختصری در دست است كه به همـت آقای عبدالحسين روغنی متخلّص به ضيمران، برادرزاده‌ی وی گردآوری و به چاپ رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه می‌شود و بخشـی از آن بـه مثنـوی بلندی با عنوان " عروسی اجباری" اختصاص دارد كه اشعار آن جنبه‌ی انتقادی و اندرز دارد.

ابیات زیر از اشعار اوست:

[۲]
من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم
می‌زنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم

فعالیت ها

وی به استخدام اداره‌ی فرهنگ درآمد و در ابتدابه تدريس و سپس به امور اداری در اداره‌ی فرهنگ مشغول شد. او در انجمن هاى ادبى شيدا، دبيرستان تبريزى، خاكيا، كمال الدّين اسماعيل و پروانه شركت مى نمود. وی در انجمن ادبی شيدا با دكتر مسرور از اسـاتيد نظـم و نثـر آشـنا گرديـد و ايـن آشنايی تا زمان مرگ جنّت تداوم يافت.

وفات

مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت سالگی، در سال 1377 ق دار فـانی را وداع گفت و در تكيه‌ی علامه ملا اسماعيل خواجويی مدفون گرديد.[۳]

شعرای اصفهان از جمله استاد فضل اللّه اعتمادی «برنا»، شكيب اصفهانی در دیوان اشعارش[۴]، علـی غفراللّهـی مـاهر اصفهانی و عبدالحسين روغنی ضميران[۵] در وفات وی مرثيه سروده‌اند.

بر سنگ مزار او اشعارى از خود شاعر حک شده كه بيت آخر آن توسط شاعر محترم، ضيمران بر آن افزوده شده است:[۶]

ای آنكه آمدی سوی آرامگاه منخوش آمدی كه بود به راهت نگاه مـن
بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جانزيرا كه طی كنيد شما نيز راه من
راهيست بس دراز و خطرخيز و هولناكافعال نیک من بود اينجا پناه من
پاى بشر نيايد اگر در حساب مادانم خداى درگذرد از گناه من
سال هزار و سيصد و هفتاد و هشت بوددست اجل به سينه فروبست آه من

پانویس

  1. مهدوی، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص 145؛ مهدوی، اعلام اصفهان، ج1، ص 395.
  2. ضيمران روغنی، ديوان جنّت اصفهانی، صص 68 ـ 89.
  3. لطفی، تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، ص 181.
  4. شکیب اصفهانی، دیوان اشعار، ص 489.
  5. ضمیران، ديوان جنت اصفهانی، ص 11.
  6. مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد،دانشنامه تخت فولاد، ج1، صص 443-442.

منابع

  • لطفی، عليرضا (حامد اصفهانی)، تذكره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، ۱۳۹۰.
  • مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد: زيرنظر اصغر منتظرالقائم، دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج1، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، 1389.