این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
شهید جلال افشار
شهید جلال افشار | |
---|---|
![]() | |
زادهٔ | ۱۳۳۵ اصفهان |
درگذشت/شهادت | ۱۳۶۱/۴/۲۴ شلمچه- عمليات رمضان |
مدفن | گلستان شهدای اصفهان |
محل تحصیل | مدرسه حقانّی قم |
والدین |
|
شهید حجت الاسلام جلال افشار (1335-1361ش) پدرش محمد، کارگر بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح مقدمات پرداخت. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم تیر ۱۳۶۱، با سمت مربی عقیدتی در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلستان شهدای زادگاهش واقع است. [۱]
زندگینامه
شهید افشار ششم مهر ۱۳۳۵،در یکی از محله های اصفهان ديده به جهان گشود. مرحوم پدرش مغازه دار و جلال، دومين پسر بزرگ خانواده بود. به دبيرستان می رفت كه پدرش فوت كرد و برادر بزرگش كه اداره خانواده هشت نفره را به عهده داشت در دانشگاه تهران مشغول تحصيل بود؛ به همين خاطر مسئوليت جلال بيشتر شد. او مخارج خانواده اش را از راه نصب پرده كركره و تزئينات تأمين می كرد و مبلغی را هم به خانواده های فقير و بخشی را هم به مبارزه اختصاص می داد.
در خلال سال های ۵۳و ۵۴ با ثبت نام در مدرسه علميه حقانی قم كه به مديريت آيت االله قدوسی (ره) اداره می شد و از بهترين مدارس قم بود حال و هوای تازه ای يافت. او در ضمن تحصيل به مناطق محروم رفت و آمد داشت و در ساماندهی تظاهرات عليه رژيم غاصب پهلوی نقش فعال برعهده گرفت. اعلاميه های امام(ره) ، قطعنامه های راهپيمايی ها و متن های ديگر را با صدای شيوا و جذابی كه داشت قرائت می كرد؛ چنانكه توسط ساواك دستگير شد .
پس از پيروزی انقلاب اسلامی، شهيد افشار از عناصر اوليه كميته دفاع شهری در اصفهان بود و به طور شبانه روزی خدمت می كرد. او با تشكيل سپاه پاسداران به عضويت اين نهاد مقدس در آمد و به عنوان معلم اخلاق در مركز آموزش ۱۵ خرداد و غدير مشغول تدريس شد.
پس از حوادث كردستان به آن ديار اعزام گشت و در شهرهای ديواندره، بيجار، تكاب و سنندج فعاليت های چشمگيری نمود. علاوه بر اين، در مأموريتی هم به منظور دفع اشرار به همراه عده ای از برادران پاسدار به سميرم و پادنا اعزام گرديد. اين مأموريت با شهادت عده ای از پاسداران همراه بود.
خاطرات شهید
- همه اش می گفت: «دنيا ارزشش را ندارد كه به خاطرش آخرتمان را خراب كنيم».
- دست و بالش تنگ بود، دارائيش از مال دنيا فقط يك موتور و هميشه خدا هم دست هايش روغنی بود و تعميرش می كرد، سوار موتور می شد و می رفت قبض های حقوقی يتيمان را توزيع می نمود.
- اسمش را كه جلو او می آوردند، اشك توی چشمش حلقه می زد . رفته بودند كوه؛ بعد از نماز مغرب و عشا، دعای توسل خواند و نام امام زمان (عج) را برد. صدای هق هق گريه اش بلند شد و بعد با شور و سوز و وجد و نياز خواند:
بيا بيا كه سوختم ز هجر روی ماه تو بهشت را فروختم به نيمی از نگـاه تو اگر نيست باورت بيا كه روبه رو كنم بدان اميد زنده ام كه باشم از سپاه تو
- نشستند پشت موتور؛ هر سه نفر: جلال، سادات خانم و فائزه. ول كن نبود، همه مسير را حرف می زد و حلاليت می طلبيد. به خانه كه رسيدند، فائزه را گرفت توی بغلش. يك سال و چهار ماهش بود. اما برای اولين بار بود كه توی بغل بابا خوابش برد. [۲]
شهادت
روحانی شهيد جلال افشار در پادگان غدير اصفهان درترويج مبانی معنوی و اعتقادی پاسداران و بسيجيان كوشيد تا سرانجام آخرين صفحه زرين زندگيش در تاريخ ۶۱/۴/۲۴ در عمليات رمضان - در حالی كه بانگ اذانش در فضای منطقه پيچيده بود - به خون نشست و خود به خدا پيوست و در گلستان شهدای تخت فولاد به خاک سپرده شد.
پانویس
منابع
- واحد تحقیقات امام زاده شاه جمال با همكاری سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران، فرهنگ اعلام شهدای روحانی: به همراه زندگينامه شهدای روحانی، قم: معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی امام زاده شاه جمال ، ۱۳98.
- کنگره شهدای طلبه و روحانی استان اصفهان، شاهدان روحانی: یادنامه کنگره شهدای طلبه و روحانی استان اصفهان، اصفهان: وسپان، 1388.