این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما

آذر بیگدلی

از دانشنامه حوزه علمیه اصفهان
پرش به ناوبری پرش به جستجو

حاج لطفعلی بیک فرزند آقا خان بیگدلی: پدرش از اعیان عصر، و حکّام زمان، مورد اعتماد سلاطین صفویّه بوده، و نسب او به بیگدل خان بن ایلدگز بن آغورخان، از نجبای ایل شاملو می رسد.

معرفی

صاحب عنوان از ادبا و گویندگان و شعرا و نویسندگانی است که در بازگشت سبک ادبی به شیوه متقدّمین با دوستان و معاشرین خود (همچون مشتاق و صباحی و هاتف و رفیق و دیگران) تشکیل انجمنی داده و در این راه رنجها برده تا بالاخره در این راه توفیق حاصل نمود. صاحب عنوان در اوایل شاعری «واله» و سپس «نکهت» و در آخر تخلّص «آذر» را انتخاب نمود و به همین تخلّص مشهور گردید. در دستگاه سلاطین افشاریّه و زندیّه مصدر اموری بوده است.

وی مؤلف تذکره ای است در احوال قریب 840 نفر از شعرا و گویندگان زبان فارسی به نام «آتشکده». کتاب او از این نظر که درباره شعرا نظر انتقادی دارد بر دیگر تذکره ها امتیاز دارد.

تالیفات

کتب زیر از آثار اوست:

1- تذکره آذر، یا آتشکده آذر 2- دفتر نه آسمان، در شرح حال شعرای معاصر خودش 3- دیوان اشعار 4- مثنوی یوسف و زلیخا، بر وزن گلشن راز، محتوی 12 هزار بیت.

اشعار

از اشعار اوست در وصف اصفهان. (از مثنوی یوسف و زلیخا):


بود هر کوچه آن، ازهری به *** ددش از حور، دیوش از پری به
ز عشقش چون زلیخا، مصر شیدا *** هزارش یوسف از هر کوچه پیدا
به جان شرمنده آن خاک فرّخ *** سمرقند و چگل، نوشاد و خلخ
ز آبش گر بخارا تر کند کام *** به خاکش هند را گر دل شود رام
نماند خشگ جوی مولیانش شود *** بی مشگ موی لولیانش
بتان اصفهان خوبان ارمن *** کسی با هم نسنجد، عهده بر من
هوایش معتدل چندان که در وی *** گل اردیبهشتی روید از دی
ز بس گل، کز گل آنجا، آشکار است *** همه فصلش توان گفتن بهار است
بهشت هشت گانه چهار باغش *** به از آواز بلبل بانگ زاغش
ز آب زندگی بخ، زنده رودش *** خضر آورده اسکندر درودش
بدانش به ز نیکان دگر شهر *** در آن کشور دهد طعم شکر، زهر
رود چون دزد آنجا، پاسبان است *** به آن وادی چو گرگ آید، شبان است
هوایش طبع هر کس را ملایم *** نسیمی از بهشت آنجاست دایم
دری از خلد در هر خانه اش باز *** حمام روضه در بامش به پرواز

چند شعر از یک غزل:

نیم ز لطف تو نومید اگر خطایی رفت *** گنه ز بنده و بخشایش از خداوند است
ز آسمان نکنم شکوه گر ز کین کشدم *** چرا که دشمنی او به دوست مانند است
به روز مرگ شنیدم که پیر کنعان گفت *** که دوست دشمن جان است اگر چه فرزند است
اثر ز ناله آذر به جز گرفتاری *** مجو که بلبل از آواز خویش در بند است
به شیخ شهر فقیری ز جوع برد پناه *** به این امید که از لطف خواهدش نان داد
هزار مسأله پرسیدش از مسائل و گفت *** اگر جواب نگفتی نخواهمت نان داد
نداشت حال جدل آن فقیر و شیخ غیور *** ببرد آبش و نانش نداد تا جان داد
عجب که با همه دانایی این نمی دانست *** که حق به بنده نه روزی به شرط ایمان داد
من و ملازمت آستان پیر مغان *** که جام می به کف کافر و مسلمان داد

وفات

در تاریخ 20 ربیع الثانی سال 1134 متولّد، و در 1195 در اصفهان وفات یافت. محلّ دفن آذر، در اصفهان، در باغ خود در محلّه عبّاس آباد، در کنار مادی فرشادی قرار داشته، و تا این اواخر به نام تکیه آذر معروف بود، و محلّ آن در ملتقای خیابان آذر فعلی وئ مادی در سمت شمال غربی قرار داشت.[۱]

پانویس

  1. مهدوی، دانشمندان و بزرگان اصفهان: گلدسته ، 1383 – 1384، ص 39 تا 42

منبع