این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما

احمد غفراللهی جنت

از دانشنامه حوزه علمیه اصفهان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۴۴ توسط Kh1.farokhi (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح صفحه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

احمد غفراللّهی فرزند حاج محمدجعفر روغنی، متخلّص به جنّـت شاعر اديب قرن چهاردهم شمسی است و درحدود سال 1270 شمسی در اصفهان ديده به جهان گشود.


زندگی‌نامه

احمد غفراللهی از شعرای بزرگ اصفهان همچون صغير و شكيب و گلزار و دريا و جابر و مسرور بـود و در شعر، از شاگردان سينا كرونی، ثمر اصفهانی و غمگين اصفهانی بود. از جـوانی بـه سرودن شعر روی آورد و پس از آشنايی با برخی مباحث عرفـانی بـه سـبك اهـل طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس پاقلعه‌ای و سپس به حاج ميـرزا زيـن العابـدين پاقلعه‌ای دست ارادت داد. پس از مدتی به استخدام اداره‌ی فرهنگ درآمد و در ابتدابه تدريس و سپس به امور اداری در اداره‌ی فرهنگ مشغول شد.

در انجمن ادبی شيدا با دكتر مسرور از اسـاتيد نظـم و نثـر آشـنا گرديـد و ايـن آشنايی تا زمان مرگ جنّت تداوم يافت. نقل است در محفلـی در دانشـگاه اصـفهان استاد جلال تاج، قطعه‌ای را در دستگاه ماهور اجرا می‌كند و دكتر مسرور و جنّت بـاجمعی از شعرا در آن محفل حضور داشتند. دكتر مسـرور غزلـی را بـه مناسـبت آن محفل می‌سرايد و همان شب مرحوم جنّت با غزلی با همان رديف و قافيه به استقبال غزل مسرور می‌رود.

نفخه‌ی صور است جان اندر تن ما می‌دمد يا دهان تاج(مـا) از بهـر آواز اسـت بـاز

از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع می‌شود و قدرناشناسـی برخی از بزرگان از مقام ادبی جنّت و بخشش او را مشاهده می‌كنـد بـا ابيـاتی از او می‌خواهد اصفهان را ترك گويد و همراه او به تهران سفر كند.

ای آنكــه گــه ســخن ســرايی با من چو كلام گشته مجـزوم مـن قـدر تـو دانـم ای بـرادر نی زاهد پير و شـيخ معصـوم
بخرام به ری كـه در صـفاهان قدر تو حكايتی است مكتـوم بخرام بـه ری كـه بـاز گـردد مسرور به خدمت تو مخـدوم

شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبان گير شعرای نغزسـرای اصـفهانی بـوده است؛ چنانكه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانی نيز با اين دو بيت از فرزند چنين تقاضا می‌كند كه:

دانـا پـدری گفـت بـه فرزنـد خَلَـف دنيا طلبی به هند و عقبـی بـه نَجف
خواهی كه نه عقبی و نه دنيات دهنـد بنشين به سپاهان و بكـن عمـر تلـف

مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود می‌گفت: من بـا طبع خود ازدواج نموده‌ام و فرزندانم اشعار من هستند و به همين دليل پس از مرگ، بخشی از اشعارش با بی‌توجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان مجنـون سـيچانی گرفتار می‌آيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش، عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و بقّالان چای و قند و... می‌پيچند و فقط اشعار مختصری در دست است كه به همـت آقای عبدالحسين روغنی متخلّص به ضيمران، برادرزاده‌ی ايشان گردآوری و به چاپ رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه می‌شود و بخشـی از آن بـه مثنـوی بلندی با عنوان "عروسی اجباری" اختصاص دارد كه اشعار آن جنبه‌ی انتقادی و اندرز دارد.

مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت سالگی، در سال 1377 قمـری دار فـانی را وداع گفت و در تكيه‌ی علامه ملا اسماعيل خواجويی مدفون گرديد.

شعرای اصفهان از جمله استاد فضل اللّه اعتمادی «برنا» و شكيب اصفهانی و علـی غفراللّهـی مـاهر اصفهانی و عبدالحسين روغنی ضميران در وفات وی مرثيه سروده‌اند.

اشعار سنگ‌نوشته مزار او چنين است:

ای آنكــه آمــدی ســوی آرامگــاه مــن خوش آمدی كه بود به راهـت نگـاه مـن
بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان زيــرا كــه طــی كنيــد شــما نيــز راه مــن
راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن
****

از اشعار اوست:

[۱]
من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم
می‌زنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم


پانویس

  1. ضيمران روغنی، عبدالحسين، ديوان جنّت اصفهانی، صفحات 68 ـ 89


منبع

برگرفته از کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. 1390. ص 181