این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «شهید غلامعلی فلاح»
Kh1.shabani (بحث | مشارکتها) جز (اصلاح پانویس و منبع) |
جز (اصلاح لینک) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=۱۳۶۲/۱۲/۰۵ |مکان درگذشت=جزیره مجنون-عملیات خیبر |پدر=مصطفی|تاریخ تولد=۱۳۴۱ |مکان تولد=کاشان |از دانشگاه= [[مدرسه علمیه کاشان]] |مدفن=دارسلام کاشان |عرض_تصویر=170|تصویر=Gholam Ali Falah.jpg}} | {{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=۱۳۶۲/۱۲/۰۵ |مکان درگذشت=جزیره مجنون-عملیات خیبر |پدر=مصطفی|تاریخ تولد=۱۳۴۱ |مکان تولد=کاشان |از دانشگاه= [[مدرسه علمیه کاشان]] |مدفن=دارسلام کاشان |عرض_تصویر=170|تصویر=Gholam Ali Falah.jpg}} | ||
{{قلم رنگ۱|قرمز| |شهید}} ''' غلامعلی فلاح''' یکم تیر ۱۳۴۱، در روستای مرق از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش مصطفی، در کارخانه کارگری می کرد و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا [[ | {{قلم رنگ۱|قرمز| |شهید}} ''' غلامعلی فلاح''' یکم تیر ۱۳۴۱، در روستای مرق از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش مصطفی، در کارخانه کارگری می کرد و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا [[مقاطع تحصیلی حوزه های علمیه|(سطح مقدمات)]] پرداخت. از سوی مرکز اعزام روحانی در جبهه حضور یافت. یازدهم اسفند ۱۳۶۲، با سمت مبلغ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. صورت قبر او در گلزار دارالسلام کاشان قرار دارد<ref>واحد تحقیقات امام زاده شاه جمال با همكاری سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران، فرهنگ اعلام شهدای روحانی ، ص۵۲۹.</ref> | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
سطر ۸: | سطر ۸: | ||
او وارد [[مدرسه علمیه کاشان|حوزه علمیه کاشان]] شد و به کسب معارف پرداخت. سیزده بار داوطلبانه به جبهه های نور عليه ظلمت عزیمت نمود. در مرتبه دوازدهم با شهامت تمام به طرف تیر بار دشمن که آتش روی بچه ها می ریخت می رود و با نارنجک آن را خاموش می کند. در راه شش تیر به او اصابت می کند و بی هوش به زمین می افتد. عراقی ها که فکر می کنند زنده نیست پا روی سینه اش می گذارند و رد می شوند. هنگامی که به هوش می آید احساس می کند دست ندارد در حالی که دستش به پوستی بند بود، آن را جمع می کند و به پشت خط می آید. | او وارد [[مدرسه علمیه کاشان|حوزه علمیه کاشان]] شد و به کسب معارف پرداخت. سیزده بار داوطلبانه به جبهه های نور عليه ظلمت عزیمت نمود. در مرتبه دوازدهم با شهامت تمام به طرف تیر بار دشمن که آتش روی بچه ها می ریخت می رود و با نارنجک آن را خاموش می کند. در راه شش تیر به او اصابت می کند و بی هوش به زمین می افتد. عراقی ها که فکر می کنند زنده نیست پا روی سینه اش می گذارند و رد می شوند. هنگامی که به هوش می آید احساس می کند دست ندارد در حالی که دستش به پوستی بند بود، آن را جمع می کند و به پشت خط می آید. | ||
برای آخرین بار عازم جبهه می شود و در عملیات خیبر بر پیمان خود با محبوب باقی می ماند و به کاروان شهدا می پیوندد.<ref>کنگره شهدای طلبه و روحانی استان اصفهان، شاهدان روحانی ،ص330</ref> | برای آخرین بار عازم جبهه می شود و در عملیات خیبر بر پیمان خود با محبوب باقی می ماند و به کاروان شهدا می پیوندد.<ref>کنگره شهدای طلبه و روحانی استان اصفهان، شاهدان روحانی ،ص330.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ کنونی تا ۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۰
شهید غلامعلی فلاح | |
---|---|
![]() | |
زادهٔ | ۱۳۴۱ کاشان |
درگذشت/شهادت | ۱۳۶۲/۱۲/۰۵ جزیره مجنون-عملیات خیبر |
مدفن | دارسلام کاشان |
محل تحصیل | مدرسه علمیه کاشان |
والدین |
|
شهید غلامعلی فلاح یکم تیر ۱۳۴۱، در روستای مرق از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش مصطفی، در کارخانه کارگری می کرد و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح مقدمات) پرداخت. از سوی مرکز اعزام روحانی در جبهه حضور یافت. یازدهم اسفند ۱۳۶۲، با سمت مبلغ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. صورت قبر او در گلزار دارالسلام کاشان قرار دارد[۱]
زندگینامه
شب های انقلاب خواب را از چشمانش می گرفت و به تکثیر و پخش اعلامیه ها و بیانات امام (ره) و شعار نویسی مشغول بود. در یکی از درگیری ها در خیابان فاضل عراقی کاشان با شجاعت تمام در مقابله با نیروهای شاه ایستادگی می کرد و یک تنه با یکی از مأموران مزدور گلاویز شد و بی سیم او را خرد کرد تا از مطلع گشتن بقیه مأموران جلوگیری کند که در همین اثنا دستگیر و دو ماه در زندان قم بازداشت و شکنجه شد.
او وارد حوزه علمیه کاشان شد و به کسب معارف پرداخت. سیزده بار داوطلبانه به جبهه های نور عليه ظلمت عزیمت نمود. در مرتبه دوازدهم با شهامت تمام به طرف تیر بار دشمن که آتش روی بچه ها می ریخت می رود و با نارنجک آن را خاموش می کند. در راه شش تیر به او اصابت می کند و بی هوش به زمین می افتد. عراقی ها که فکر می کنند زنده نیست پا روی سینه اش می گذارند و رد می شوند. هنگامی که به هوش می آید احساس می کند دست ندارد در حالی که دستش به پوستی بند بود، آن را جمع می کند و به پشت خط می آید.
برای آخرین بار عازم جبهه می شود و در عملیات خیبر بر پیمان خود با محبوب باقی می ماند و به کاروان شهدا می پیوندد.[۲]
پانویس
منابع
- واحد تحقیقات امام زاده شاه جمال با همكاری سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران، فرهنگ اعلام شهدای روحانی: به همراه زندگينامه شهدای روحانی، قم: معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی امام زاده شاه جمال ، ۱۳98.
- کنگره شهدای طلبه و روحانی استان اصفهان، شاهدان روحانی: یادنامه کنگره شهدای طلبه و روحانی استان اصفهان، اصفهان: وسپان، 1388.