این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «ابوالقاسم میر فندرسکی»
(اضافه کردن اطلاعات و ایجاد لینک) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[پرونده:A-mirfendereskiii.jpg|بندانگشتی]] | [[پرونده:A-mirfendereskiii.jpg|بندانگشتی]] | ||
'''مير ابوالقاسم بن ميرزا بيک بن مير صدرالدين حسينى موسوى''' که | '''مير ابوالقاسم بن ميرزا بيک بن مير صدرالدين حسينى موسوى''' ، (970ق-1050ق) از حکمای طراز اول مکتب اصفهان است که افزون بر آن شهرت بسزایی در حکمت ریاضی و طبیعی، جفر و کیمیا و فنون تسخیر و عجائب دارد. | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
=== ولادت === | |||
ابوالقاسم در سال970ق در روستای فندرسک، دهستانی از بخش رامیان- در دوازده فرسنگی گرگان کنونی از بخشهای استرآباد- دیده به جهان گشود. | |||
=== خاندان === | |||
تولد و خاندان و تحصیلات؛ پدران و اجداد او از بزرگان سادات موسوی دارالمؤمنین استرآباد بوده، و جدّ وی میر صدرالدین که از صاحبان مُکنت آن دیار بوده، پس از به سلطنت رسیدن شاه عباس اول(966ق) به دربار او پیوست و سپس فرزندش میرزا بیک، پدر صاحب ترجمه نیز بدو پیوست و مورد تکریم شاه صفوی قرار گرفتند.<ref>مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد، دانشنامه تخت فولاد، ج4، صص416-423.</ref> | |||
=== تحصیلات === | |||
مقدمات تحصیل علوم را در همان منطقه فرا گرفت و جهت تکمیل آموزش خود در اصفهان به درس علّامه چلبی بیک تبریزی از شاگردان افضلالدین محمّد ترکه اصفهانی راه یافت و رفته رفته خود یکی از متفکّران آن عصر گردید. | |||
وی در سال 1015ق به همراهی اوحدی دقّاقی بلیانی مؤلّف «عرفات العاشقین» عازم سفر به هندوستان گردید و مقرّب دستگاه میرزا جعفر آصفخان از شاعران و ادیبان فارسی مقیم آنجا گردید و اگر چه آصفخان اسباب بازگشت او را به ایران فراهم نمود، ولی میرفندرسکی به طور مکرّر میان سالهای 1021-1024ق به هند سفر کرد و سپس یکبار در سال1037ق و بار دیگر در 1046ق به آن دیار رفت و در طی این ایام سفرهای متعدّدی نیز به عراق داشت. گویند:« از وی پرسیدند دلیل مسافرت زیاد شما به هند چیست، در حالی که در ایران بسیار کرامت و احترام داشتهاید؟ در پاسخ گفته بود: دهلیز منزل رفیعالدین صدر نزد من طولانیتر از مسافت کشور هند است. یعنی برای من گذشتن از تمامی خاک هند خیلی راحتتر است تا گذر از درگاه خانههای بزرگان و علمای ایران». | |||
جزوات كمحجم و تعليقه گونهاى كه از وى به دست رسيده همگى نشانگر ادراک فوقالعاده مير و تبحر در تقريه مباحث حكمى است نثـرى روان و شـيوا دارد و بـه شدت از تصنع و تكلف گريزان است و متكلفين را فرومايه مىداند. | جزوات كمحجم و تعليقه گونهاى كه از وى به دست رسيده همگى نشانگر ادراک فوقالعاده مير و تبحر در تقريه مباحث حكمى است نثـرى روان و شـيوا دارد و بـه شدت از تصنع و تكلف گريزان است و متكلفين را فرومايه مىداند. | ||
ميرفندرسكى ساليانى را در هندوستان به سير آفـاقى و انفسـى سـير مـى كـرد و سخت از عرفان هندى متأثر گشته بود شرح او بر كتاب «جوک باسشت» يادگار آن ايام است. وى در طول حيات خود مورد تكريم و تعظيم شاهان صـفوى و سـلاطين هندوستان بود ولى هرگز روح بزرگش مسخر اعتباريات نگرديد و در كمـال اسـتغنا عمر شريفش را بسر برد. او عالم عارف و اديب شـاعر، حكـيم فيلسـوف و از مفـاخر علمـى وادبـى و از بزرگان مشاهير و عرفاى عهد صفوى به شمار مـى آيـد و از جملـه شـعراى بـزرگ مدفون در [[تخت فولاد|تختفولاد]] است. | ميرفندرسكى ساليانى را در هندوستان به سير آفـاقى و انفسـى سـير مـى كـرد و سخت از عرفان هندى متأثر گشته بود شرح او بر كتاب «جوک باسشت» يادگار آن ايام است. وى در طول حيات خود مورد تكريم و تعظيم شاهان صـفوى و سـلاطين هندوستان بود ولى هرگز روح بزرگش مسخر اعتباريات نگرديد و در كمـال اسـتغنا عمر شريفش را بسر برد. او عالم عارف و اديب شـاعر، حكـيم فيلسـوف و از مفـاخر علمـى وادبـى و از بزرگان مشاهير و عرفاى عهد صفوى به شمار مـى آيـد و از جملـه شـعراى بـزرگ مدفون در [[تخت فولاد|تختفولاد]] است. | ||
در كتاب رياضالعلما و حياضالفضلا جلد پـنجم نوشـته ميـرزا عبداللّـه افنـدى اصفهانى به شرح احوال او پرداخته شده است و تذكره شعراى نصرآبادى و در مقدمه شرح رساله المشاعر ملاصدرا نوشته محمدجعفر لاهيجـى توسـط علامـه [[جلال الدین همایی|همـايى]] و بسيارى از كتب فلسفى عهد صفوى و بعد از آن به اين عالم وارسته اشاره نمودهاند. او تحصيلات خود را در ايران و عراق و سپس در هندوستان كسب نمود. | در كتاب رياضالعلما و حياضالفضلا جلد پـنجم نوشـته ميـرزا عبداللّـه افنـدى اصفهانى به شرح احوال او پرداخته شده است و تذكره شعراى نصرآبادى و در مقدمه شرح رساله المشاعر ملاصدرا نوشته [[محمدجعفر بن محمدصادق لاهیجی لنگرودی اصفهانی|محمدجعفر لاهيجـى]] توسـط علامـه [[جلال الدین همایی|همـايى]] و بسيارى از كتب فلسفى عهد صفوى و بعد از آن به اين عالم وارسته اشاره نمودهاند. او تحصيلات خود را در ايران و عراق و سپس در هندوستان كسب نمود. | ||
=== کرامات === | |||
نكتهى بسيار قابل تأمل پيرامون اين عارف بزرگ حكايات و كراماتى است كه به او نسبت مىدهند و مشهورترين آن اكسير بودن بدن اوسـت كه ايـن اعتقـاد سـبب گرديده است سنگ مقبرهى او بزرگترين و سنگينترين قبور تختفولاد به شمار آيد چنانكه مىگويند تمام بدنش اكسير بوده و هر فلزى كه مماس بدنش مـى شـده طـلا مىگرديده به همين دليل شاه عباس دور قبرش سرب گداخته ريخته تا كسى به قبر او نقب نزند و استخوانش را نبرند. | نكتهى بسيار قابل تأمل پيرامون اين عارف بزرگ حكايات و كراماتى است كه به او نسبت مىدهند و مشهورترين آن اكسير بودن بدن اوسـت كه ايـن اعتقـاد سـبب گرديده است سنگ مقبرهى او بزرگترين و سنگينترين قبور تختفولاد به شمار آيد چنانكه مىگويند تمام بدنش اكسير بوده و هر فلزى كه مماس بدنش مـى شـده طـلا مىگرديده به همين دليل شاه عباس دور قبرش سرب گداخته ريخته تا كسى به قبر او نقب نزند و استخوانش را نبرند. | ||
سطر ۲۳: | سطر ۳۶: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==اساتید== | ===اساتید=== | ||
از اساتيد او مىتـوان بـه<span> </span>: | از اساتيد او مىتـوان بـه<span> </span>: | ||
سطر ۳۰: | سطر ۴۳: | ||
#[[محمدباقر حسینی استرآبادی (میرداماد )|ميــرمحمدباقر داماد]] اشاره نمود. | #[[محمدباقر حسینی استرآبادی (میرداماد )|ميــرمحمدباقر داماد]] اشاره نمود. | ||
==شاگردان== | ===شاگردان=== | ||
مير فندرسكى خود از اسـاتيد و حكماى بزرگ مكتـب اصـفهان بـه شــمار مــىآيــد و از شــاگردان او مي توان به<span> </span>: | مير فندرسكى خود از اسـاتيد و حكماى بزرگ مكتـب اصـفهان بـه شــمار مــىآيــد و از شــاگردان او مي توان به<span> </span>: | ||
سطر ۶۱: | سطر ۷۴: | ||
8 ـ ديوان اشعار | 8 ـ ديوان اشعار | ||
9 ـ كشفاللغات.... | 9 ـ كشفاللغات | ||
10- «منظومه در کیمیا» | |||
11. اجازهنامه، اجازهای به ملّا حسنعلی تستری اصفهانی | |||
12. برهان الابصار در چگونگی ابصار | |||
13. «ترجمه شذور الذهب» | |||
14. «حاشیه بر تفسیر کتاب علل» | |||
15. «رساله الحرکة» | |||
16. «رسالة زیبق»، رسالهای در چگونگی ساختن کبریت محمّر در علم کیمیا. | |||
17. «صناعیه یا حقایق الصنایع» | |||
18. «عدم تشکیک در ذات» | |||
هرچند به ديوان اشعار او اشاره گرديده است اما تنها اثر نظم و شعر او كه بسـيار اشتهار دارد قصيدهى يائيه او با استقبال از قصيدهاى از ناصرخسرو سـروده اسـت و الحق كه از عهده برآمده است و مضامين بلند و فلسفى و عرفانى او به حدى است كه شرحهاى متعددى بر آن نگاشته شده كه از جمله مىتوان به كتاب تحفـة المـراد كـه حكيم عباس شريف دارابى در آن به شرح اين قصيده پرداخته است اشاره نمود. | هرچند به ديوان اشعار او اشاره گرديده است اما تنها اثر نظم و شعر او كه بسـيار اشتهار دارد قصيدهى يائيه او با استقبال از قصيدهاى از ناصرخسرو سـروده اسـت و الحق كه از عهده برآمده است و مضامين بلند و فلسفى و عرفانى او به حدى است كه شرحهاى متعددى بر آن نگاشته شده كه از جمله مىتوان به كتاب تحفـة المـراد كـه حكيم عباس شريف دارابى در آن به شرح اين قصيده پرداخته است اشاره نمود. | ||
سطر ۷۳: | سطر ۱۰۴: | ||
<references /> | <references /> | ||
== | ==منابع== | ||
* مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد: زيرنظر اصغر منتظرالقائم، [[دانشنامه تخت فولاد اصفهان (کتاب)|دانشنامه تخت فولاد اصفهان]]، ج4، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، 1394. | |||
* [[تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]]: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، پژوهش و تألیف علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)،اصفهان:سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، 1390. ص 631 | |||
[[رده:کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]] | [[رده:کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]] | ||
[[رده:شعرای روحانی حوزه علمیه اصفهان]] | [[رده:شعرای روحانی حوزه علمیه اصفهان]] | ||
[[رده:مدفونین در تخت فولاد]] | [[رده:مدفونین در تخت فولاد]] |
نسخهٔ ۱۲ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۴
مير ابوالقاسم بن ميرزا بيک بن مير صدرالدين حسينى موسوى ، (970ق-1050ق) از حکمای طراز اول مکتب اصفهان است که افزون بر آن شهرت بسزایی در حکمت ریاضی و طبیعی، جفر و کیمیا و فنون تسخیر و عجائب دارد.
زندگی نامه
ولادت
ابوالقاسم در سال970ق در روستای فندرسک، دهستانی از بخش رامیان- در دوازده فرسنگی گرگان کنونی از بخشهای استرآباد- دیده به جهان گشود.
خاندان
تولد و خاندان و تحصیلات؛ پدران و اجداد او از بزرگان سادات موسوی دارالمؤمنین استرآباد بوده، و جدّ وی میر صدرالدین که از صاحبان مُکنت آن دیار بوده، پس از به سلطنت رسیدن شاه عباس اول(966ق) به دربار او پیوست و سپس فرزندش میرزا بیک، پدر صاحب ترجمه نیز بدو پیوست و مورد تکریم شاه صفوی قرار گرفتند.[۱]
تحصیلات
مقدمات تحصیل علوم را در همان منطقه فرا گرفت و جهت تکمیل آموزش خود در اصفهان به درس علّامه چلبی بیک تبریزی از شاگردان افضلالدین محمّد ترکه اصفهانی راه یافت و رفته رفته خود یکی از متفکّران آن عصر گردید.
وی در سال 1015ق به همراهی اوحدی دقّاقی بلیانی مؤلّف «عرفات العاشقین» عازم سفر به هندوستان گردید و مقرّب دستگاه میرزا جعفر آصفخان از شاعران و ادیبان فارسی مقیم آنجا گردید و اگر چه آصفخان اسباب بازگشت او را به ایران فراهم نمود، ولی میرفندرسکی به طور مکرّر میان سالهای 1021-1024ق به هند سفر کرد و سپس یکبار در سال1037ق و بار دیگر در 1046ق به آن دیار رفت و در طی این ایام سفرهای متعدّدی نیز به عراق داشت. گویند:« از وی پرسیدند دلیل مسافرت زیاد شما به هند چیست، در حالی که در ایران بسیار کرامت و احترام داشتهاید؟ در پاسخ گفته بود: دهلیز منزل رفیعالدین صدر نزد من طولانیتر از مسافت کشور هند است. یعنی برای من گذشتن از تمامی خاک هند خیلی راحتتر است تا گذر از درگاه خانههای بزرگان و علمای ایران».
جزوات كمحجم و تعليقه گونهاى كه از وى به دست رسيده همگى نشانگر ادراک فوقالعاده مير و تبحر در تقريه مباحث حكمى است نثـرى روان و شـيوا دارد و بـه شدت از تصنع و تكلف گريزان است و متكلفين را فرومايه مىداند.
ميرفندرسكى ساليانى را در هندوستان به سير آفـاقى و انفسـى سـير مـى كـرد و سخت از عرفان هندى متأثر گشته بود شرح او بر كتاب «جوک باسشت» يادگار آن ايام است. وى در طول حيات خود مورد تكريم و تعظيم شاهان صـفوى و سـلاطين هندوستان بود ولى هرگز روح بزرگش مسخر اعتباريات نگرديد و در كمـال اسـتغنا عمر شريفش را بسر برد. او عالم عارف و اديب شـاعر، حكـيم فيلسـوف و از مفـاخر علمـى وادبـى و از بزرگان مشاهير و عرفاى عهد صفوى به شمار مـى آيـد و از جملـه شـعراى بـزرگ مدفون در تختفولاد است.
در كتاب رياضالعلما و حياضالفضلا جلد پـنجم نوشـته ميـرزا عبداللّـه افنـدى اصفهانى به شرح احوال او پرداخته شده است و تذكره شعراى نصرآبادى و در مقدمه شرح رساله المشاعر ملاصدرا نوشته محمدجعفر لاهيجـى توسـط علامـه همـايى و بسيارى از كتب فلسفى عهد صفوى و بعد از آن به اين عالم وارسته اشاره نمودهاند. او تحصيلات خود را در ايران و عراق و سپس در هندوستان كسب نمود.
کرامات
نكتهى بسيار قابل تأمل پيرامون اين عارف بزرگ حكايات و كراماتى است كه به او نسبت مىدهند و مشهورترين آن اكسير بودن بدن اوسـت كه ايـن اعتقـاد سـبب گرديده است سنگ مقبرهى او بزرگترين و سنگينترين قبور تختفولاد به شمار آيد چنانكه مىگويند تمام بدنش اكسير بوده و هر فلزى كه مماس بدنش مـى شـده طـلا مىگرديده به همين دليل شاه عباس دور قبرش سرب گداخته ريخته تا كسى به قبر او نقب نزند و استخوانش را نبرند.
از اينگونه حكايات هنوز در بين مردم متداول و رايج است از جمله اينكـه نقـل مىكنند فلان مهندس يا بازرگان جناب ميـر را در خـواب ديـده كـه بـه او فرمـان مىدهد: «قبر مرا محكم كن تا كسى به استخوانهاى من دستبرد نزند».
علامه عبدالكريم گزى در تذكرةالقبور اين نظريـه را بـا ترديـد نگريسـته اسـت. [۲](براى اطلاع بيشـتر پيرامـون ايـن نظريـه بـه كتـاب راهنمـاى پـژوهش دربـاره ى ميرفندرسكى و پژوهش و نگارش محمدرضا زادهوش مراجعه كنید). [۳]
قصیده معروف میرفندرسکی به این شرح است :
صــورت زيــرين اگــر بــا نردبــان معرفــت | بــر رود بــالا همــان بــا اصــل خــود يكتاســتی | |
هركــه فــانى شــد در او يابــد حيــات جــاودان | ور به خـود افتـاد كـارش بـى شـک از موتاسـتى | |
نفــــس را ايــــن آرزو در بنــــد دارد دائمــــاً | تـــا ببينـــد آرزويـــى بنـــد انـــدر پاســـتى | |
خواهشى اندر جهان هر خواهشى را در پى اسـت | خواهشى بايد، كـه بعـد از وى نباشـد خواسـتى[۴] |
اساتید
از اساتيد او مىتـوان بـه :
- علامـه كمــــالالــــدين چلبــــىبيــــک تبريــزى(م1041ق.)
- ميــر برهــانالــدين اشــراق اســترآبادى
- ميــرمحمدباقر داماد اشاره نمود.
شاگردان
مير فندرسكى خود از اسـاتيد و حكماى بزرگ مكتـب اصـفهان بـه شــمار مــىآيــد و از شــاگردان او مي توان به :
- آقا حسين بن جمالالدين محمد خوانسارى،
- ابوالقاسم مشهدى
- عطاءاللّه رودسرى گيلانـى نگارنـده حواشـى بـر شـرح مطـالع و شـرح حكمةالعين
- ابوجعفر كـافى مؤلـف التسهيل
- محمدباقر خراسانى
- ملا محمدباقر سبزوارى
- ملا محمدصادق اردسـتانى
- ميرزا رفيعا و... اشاره نمود.
آثار
در مورد آثار و نگارشهاى او فاصلهى آرا و عقايد و گزارشهـا بسـيار اسـت . برخى او را از شمار كمنويسان و برخى آثار او را فراوان دانستهاند. اما بر اساس نظر آنان كه او را كمنويس مىدانند دست كم بيش از سـى اثـر را بـه او نسـبت دادهانـد . شايان ذكر است كه برخى از آثار نوهى او يعنى سيد ابوطالب بن جلالالـدين ميـرزا بيک بن ميرفندرسكى را به نام او ذكر كرده و برخى نگارشهاى مشهور او را به نـام سيد ابوطالب ضبط كردهاند مانند كتاب الصناعيه از آثار مشهور ميـر اسـت . بـا ايـن اوصاف مىتوان به آثار زير اشاره نمود:
1 ـ بندى در صفت حل در كيميا(فارسى)
2 ـ پرسش و پاسخ(پرسشهايى از مظفر حسين كاشى) دربارهى ذات و تشكيک و عدم تشكيک
3 ـ تاريخ صفويه
4 ـ تحقيق الزله
5 ـ مخمريه
6 ـ رسالهى صناعيه(فارسى)
7 ـ شرح كتاب المهابارة معروف به شرح جوک(از كتب هندى به فارسى)
8 ـ ديوان اشعار
9 ـ كشفاللغات
10- «منظومه در کیمیا»
11. اجازهنامه، اجازهای به ملّا حسنعلی تستری اصفهانی
12. برهان الابصار در چگونگی ابصار
13. «ترجمه شذور الذهب»
14. «حاشیه بر تفسیر کتاب علل»
15. «رساله الحرکة»
16. «رسالة زیبق»، رسالهای در چگونگی ساختن کبریت محمّر در علم کیمیا.
17. «صناعیه یا حقایق الصنایع»
18. «عدم تشکیک در ذات»
هرچند به ديوان اشعار او اشاره گرديده است اما تنها اثر نظم و شعر او كه بسـيار اشتهار دارد قصيدهى يائيه او با استقبال از قصيدهاى از ناصرخسرو سـروده اسـت و الحق كه از عهده برآمده است و مضامين بلند و فلسفى و عرفانى او به حدى است كه شرحهاى متعددى بر آن نگاشته شده كه از جمله مىتوان به كتاب تحفـة المـراد كـه حكيم عباس شريف دارابى در آن به شرح اين قصيده پرداخته است اشاره نمود.
وفات
وفات وى در سال 1050 هجرى قمرى روى داده و بدين ترتيب حـدود هشـتاد سال عمر كرده است.ایشان در تخت فولاد اصفهان تکیه میر فندرسکی مدفون هستند.
در مادهتاريخ وفاتش چنين سرودهاند: «صد حيف از آفتاب اوج دانش»
پانویس
- ↑ مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد، دانشنامه تخت فولاد، ج4، صص416-423.
- ↑ تحفةالمراد، شرح قصيده ميرفندرسكى، عباس شريف دارايـى بـه ضـميمه شـرح خلخـالى و گيلانـى، محمدحسين اكبرى ساوى، انتشارات الزهرا، 1372.
- ↑ زادهوش، محمدرضا، راهنماى پژوهش دربارهى ميرفندرسكى، ص39.
- ↑ تحفةالمراد، شرح قصيده ميرفندرسكى، عباس شريف دارابى، صص 5 ـ 21.
منابع
- مجموعه فرهنگی و مذهبی تخت فولاد: زيرنظر اصغر منتظرالقائم، دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج4، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، 1394.
- تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، پژوهش و تألیف علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)،اصفهان:سازمان فرهنگی تفريحی شهرداری اصفهان، 1390. ص 631