این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «احمد غفراللهی جنت»
Kh1.farokhi (بحث | مشارکتها) (اصلاح صفحه) |
Kh1.farokhi (بحث | مشارکتها) (اصلاح صفحه) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
'''احمد غفراللّهی''' فرزند حاج محمدجعفر روغنی، متخلّص به جنّـت شاعر اديب قرن چهاردهم شمسی است و درحدود سال 1270 شمسی در اصفهان ديده به جهان گشود. | '''احمد غفراللّهی''' فرزند حاج محمدجعفر روغنی، متخلّص به '''جنّـت''' شاعر اديب قرن چهاردهم شمسی است و درحدود سال 1270 شمسی در اصفهان ديده به جهان گشود. | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
سطر ۲۷: | سطر ۲۶: | ||
مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود میگفت: من بـا | مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود میگفت: من بـا | ||
طبع خود ازدواج نمودهام و فرزندانم اشعار من هستند | طبع خود ازدواج نمودهام و فرزندانم اشعار من هستند و به همين دليل پس از مرگ، | ||
بخشی از اشعارش با بیتوجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان [[عباس مجنون سیچانی|مجنـون سـيچانی]] | بخشی از اشعارش با بیتوجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان [[عباس مجنون سیچانی|مجنـون سـيچانی]] | ||
گرفتار میآيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش، عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و | گرفتار میآيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش، عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و | ||
سطر ۳۳: | سطر ۳۲: | ||
آقای [[عبدالحسين روغنی]] متخلّص به ضيمران، برادرزادهی ايشان گردآوری و به چاپ | آقای [[عبدالحسين روغنی]] متخلّص به ضيمران، برادرزادهی ايشان گردآوری و به چاپ | ||
رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه میشود و بخشـی از آن بـه مثنـوی | رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه میشود و بخشـی از آن بـه مثنـوی | ||
بلندی با عنوان عروسی اجباری اختصاص دارد كه اشعار آن جنبهی انتقادی و اندرز | بلندی با عنوان "عروسی اجباری" اختصاص دارد كه اشعار آن جنبهی انتقادی و اندرز | ||
دارد. | دارد. | ||
سطر ۴۷: | سطر ۴۶: | ||
{{ب | بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان | زيــرا كــه طــی كنيــد شــما نيــز راه مــن }} | {{ب | بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان | زيــرا كــه طــی كنيــد شــما نيــز راه مــن }} | ||
{{ب | راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك | افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن }} | {{ب | راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك | افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{م|****}} | {{م|****}} | ||
از اشعار اوست: | از اشعار اوست: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب | من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم }} | {{ب | من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم }} | ||
{{ب | میزنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز | تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم }} | {{ب | میزنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز | تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم }}<ref> ضيمران روغنی، عبدالحسين، ديوان جنّت اصفهانی، صفحات 68 ـ 89 </ref> | ||
<ref> ضيمران روغنی، عبدالحسين، ديوان جنّت اصفهانی، صفحات 68 ـ 89 </ref> | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==پانویس== | |||
{{پانویس}} | |||
==منبع== | ==منبع== | ||
برگرفته از [[کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]]: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. 1390. ص 181 | برگرفته از [[کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]]: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. 1390. ص 181 | ||
[[رده: کتاب تذكره شعرای تخت فولاد اصفهان]] |
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۴۴
احمد غفراللّهی فرزند حاج محمدجعفر روغنی، متخلّص به جنّـت شاعر اديب قرن چهاردهم شمسی است و درحدود سال 1270 شمسی در اصفهان ديده به جهان گشود.
زندگینامه
احمد غفراللهی از شعرای بزرگ اصفهان همچون صغير و شكيب و گلزار و دريا و جابر و مسرور بـود و در شعر، از شاگردان سينا كرونی، ثمر اصفهانی و غمگين اصفهانی بود. از جـوانی بـه سرودن شعر روی آورد و پس از آشنايی با برخی مباحث عرفـانی بـه سـبك اهـل طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس پاقلعهای و سپس به حاج ميـرزا زيـن العابـدين پاقلعهای دست ارادت داد. پس از مدتی به استخدام ادارهی فرهنگ درآمد و در ابتدابه تدريس و سپس به امور اداری در ادارهی فرهنگ مشغول شد.
در انجمن ادبی شيدا با دكتر مسرور از اسـاتيد نظـم و نثـر آشـنا گرديـد و ايـن آشنايی تا زمان مرگ جنّت تداوم يافت. نقل است در محفلـی در دانشـگاه اصـفهان استاد جلال تاج، قطعهای را در دستگاه ماهور اجرا میكند و دكتر مسرور و جنّت بـاجمعی از شعرا در آن محفل حضور داشتند. دكتر مسـرور غزلـی را بـه مناسـبت آن محفل میسرايد و همان شب مرحوم جنّت با غزلی با همان رديف و قافيه به استقبال غزل مسرور میرود.
نفخهی صور است جان اندر تن ما میدمد | يا دهان تاج(مـا) از بهـر آواز اسـت بـاز |
از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع میشود و قدرناشناسـی برخی از بزرگان از مقام ادبی جنّت و بخشش او را مشاهده میكنـد بـا ابيـاتی از او میخواهد اصفهان را ترك گويد و همراه او به تهران سفر كند.
ای آنكــه گــه ســخن ســرايی با من چو كلام گشته مجـزوم | مـن قـدر تـو دانـم ای بـرادر نی زاهد پير و شـيخ معصـوم | |
بخرام به ری كـه در صـفاهان قدر تو حكايتی است مكتـوم | بخرام بـه ری كـه بـاز گـردد مسرور به خدمت تو مخـدوم |
شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبان گير شعرای نغزسـرای اصـفهانی بـوده است؛ چنانكه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانی نيز با اين دو بيت از فرزند چنين تقاضا میكند كه:
دانـا پـدری گفـت بـه فرزنـد خَلَـف | دنيا طلبی به هند و عقبـی بـه نَجف | |
خواهی كه نه عقبی و نه دنيات دهنـد | بنشين به سپاهان و بكـن عمـر تلـف |
مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود میگفت: من بـا طبع خود ازدواج نمودهام و فرزندانم اشعار من هستند و به همين دليل پس از مرگ، بخشی از اشعارش با بیتوجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان مجنـون سـيچانی گرفتار میآيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش، عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و بقّالان چای و قند و... میپيچند و فقط اشعار مختصری در دست است كه به همـت آقای عبدالحسين روغنی متخلّص به ضيمران، برادرزادهی ايشان گردآوری و به چاپ رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه میشود و بخشـی از آن بـه مثنـوی بلندی با عنوان "عروسی اجباری" اختصاص دارد كه اشعار آن جنبهی انتقادی و اندرز دارد.
مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت سالگی، در سال 1377 قمـری دار فـانی را وداع گفت و در تكيهی علامه ملا اسماعيل خواجويی مدفون گرديد.
شعرای اصفهان از جمله استاد فضل اللّه اعتمادی «برنا» و شكيب اصفهانی و علـی غفراللّهـی مـاهر اصفهانی و عبدالحسين روغنی ضميران در وفات وی مرثيه سرودهاند.
اشعار سنگنوشته مزار او چنين است:
ای آنكــه آمــدی ســوی آرامگــاه مــن | خوش آمدی كه بود به راهـت نگـاه مـن | |
بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان | زيــرا كــه طــی كنيــد شــما نيــز راه مــن | |
راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك | افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن |
از اشعار اوست:
من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم | |
میزنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز | تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم |
پانویس
- ↑ ضيمران روغنی، عبدالحسين، ديوان جنّت اصفهانی، صفحات 68 ـ 89
منبع
برگرفته از کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. 1390. ص 181