این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «احمد غفراللهی جنت»
(ایجاد صفحه) |
Sab00riyan (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
شاعر اديب '''احمد | شاعر اديب '''احمد غفراللّهی''' فرزند حاج محمدجعفر روغنی متخلّص به جنّـت در | ||
حدود سال 1270 | حدود سال 1270 شمسی در اصفهان ديده به جهان گشود. او از معاصران و معاشران | ||
شعرای بزرگ اصفهان همچون صغير و شكيب و گلزار و دريا و جابر و مسرور بـود. | |||
در شعر از شاگردان سينا | در شعر از شاگردان سينا كرونی، ثمر اصفهانی و غمگين اصفهانی بود. از جـوانی بـه | ||
سرودن شعر | سرودن شعر روی آورد و پس از آشنايی با برخی مباحث عرفـانی بـه سـبك اهـل | ||
طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس | طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس پاقلعهای و سپس به حاج ميـرزا زيـن العابـدين | ||
پاقلعهای دست ارادت داد. پس از مدتی به استخدام ادارهی فرهنگ درآمد و در ابتدا | |||
به تدريس و سپس به امور | به تدريس و سپس به امور اداری در ادارهی فرهنگ مشغول شد. | ||
در انجمن | در انجمن ادبی شيدا با دكتر مسرور از اسـاتيد نظـم و نثـر آشـنا گرديـد و ايـن | ||
آشنايی تا زمان مرگ جنّت تداوم يافت نقل است در محفلـی در دانشـگاه اصـفهان | |||
استاد جلال تاج | استاد جلال تاج قطعهای را در دستگاه ماهور اجرا میكند و دكتر مسرور و جنّت بـا | ||
جمعی از شعرا در آن محفل حضور داشتند. دكتر مسـرور غزلـی را بـه مناسـبت آن | |||
محفل میسرايد و همان شب مرحوم جنّت با | محفل میسرايد و همان شب مرحوم جنّت با غزلی با همان رديف و قافيه به استقبال | ||
غزل مسرور | غزل مسرور میرود. | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب | | {{ب | نفخهی صور است جان اندر تن ما میدمد | يا دهان تاج(مـا) از بهـر آواز اسـت بـاز }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع | از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع میشود و قدرناشناسـی | ||
برخی از بزرگان از مقام ادبی جنّت و بخشش او را مشاهده میكنـد بـا ابيـاتی از او | |||
میخواهد اصفهان را ترك گويد و همراه او به تهران سفر كند. | |||
شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبانگير | شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبانگير شعرای نغزسـرای اصـفهانی بـوده | ||
است چنانكه جمال الدين عبدالرزاق | است چنانكه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانی نيز با اين دو بيت از فرزند چنين تقاضا | ||
میكند كه: | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب | دانـا | {{ب | دانـا پـدری گفـت بـه فرزنـد خَلَـف | دنيا طلبی به هند و عقبـی بـه نَجف}} | ||
{{ب | | {{ب | خواهی كه نه عقبی و نه دنيات دهنـد | بنشين به سپاهان و بكـن عمـر تلـف}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
درخواست مسرور از جنّت در اين ابيات مشاهده | درخواست مسرور از جنّت در اين ابيات مشاهده میشود: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب | | {{ب | ای آنكــه گــه ســخن ســرايی با من چو كلام گشته مجـزوم | مـن قـدر تـو دانـم ای بـرادر نی زاهد پير و شـيخ معصـوم }} | ||
{{ب | بخرام به | {{ب | بخرام به ری كـه در صـفاهان قدر تو حكايتی است مكتـوم | بخرام بـه ری كـه بـاز گـردد مسرور به خدمت تو مخـدوم }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب | مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود میگفت: من بـا | ||
طبع خود ازدواج نمودهام و فرزندانم اشعار من هستند. و به همين دليل پس از مرگ، | طبع خود ازدواج نمودهام و فرزندانم اشعار من هستند. و به همين دليل پس از مرگ، | ||
بخشی از اشعارش با بیتوجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان مجنـون سـيچانی | |||
گرفتار | گرفتار میآيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و | ||
بقّالان | بقّالان چای و قند و... میپيچند. و فقط اشعار مختصری در دست است كه به همـت | ||
آقای عبدالحسين روغنی متخلّص به ضيمران برادرزادهی ايشان گردآوری و به چاپ | |||
رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه | رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه میشود و بخشـی از آن بـه مثنـوی | ||
بلندی با عنوان عروسی اجباری اختصاص دارد كه اشعار آن جنبهی انتقادی و اندرز | |||
دارد. | دارد. | ||
مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت | مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت سالگی يعنی سال 1377 قمـری دار فـانی را | ||
وداع گفت و در | وداع گفت و در تكيهی علامه ملا اسماعيل خواجويی مدفون گرديد. شعرای اصفهان | ||
از جمله استاد فضل اللّه | از جمله استاد فضل اللّه اعتمادی «برنا» و شكيب اصفهانی و علـی غفراللّهـی مـاهر | ||
اصفهانی و عبدالحسين روغنی ضميران در وفات وی مرثيه سرودهاند. | |||
اشعار سنگنوشته مزار او چنين است: | اشعار سنگنوشته مزار او چنين است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب | | {{ب | ای آنكــه آمــدی ســوی آرامگــاه مــن | خوش آمدی كه بود به راهـت نگـاه مـن }} | ||
{{ب | بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان | زيــرا كــه | {{ب | بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان | زيــرا كــه طــی كنيــد شــما نيــز راه مــن }} | ||
{{ب | راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك | افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن }} | {{ب | راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك | افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن }} | ||
{{ب | سال هزار وسيصد و هفتـاد و هشـت بـود | دست اجـل بـه سـينه فـرو بسـت آه مـن }} | {{ب | سال هزار وسيصد و هفتـاد و هشـت بـود | دست اجـل بـه سـينه فـرو بسـت آه مـن }} | ||
سطر ۶۰: | سطر ۶۰: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب | من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم }} | {{ب | من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم }} | ||
{{ب | | {{ب | میزنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز | تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم }} | ||
{{ب | نكند هيچ نصيحت | {{ب | نكند هيچ نصيحت اثـری در مـنِ مسـت | زآنكه من عاشـق و ديوانـه ز مـادر زادم }} | ||
{{ب | آنچنان مست و خرابم كه گر آيـد | {{ب | آنچنان مست و خرابم كه گر آيـد روزی | جــای تعميــر نبينــد كــه كنــد آبــادم }} | ||
{{ب | ســرو از | {{ب | ســرو از بــیبــری آزاد بــود در گلشــن | مـن برومنـدم و از هـر دو جهــان آزادم }} | ||
{{ب | آخر | {{ب | آخر ای خضر، ره كعبهی مقصود كجاست | تا به سر طی كنم اين ره كه ز پـا افتـادم }} | ||
{{ب | خواستم تا سخن از وصف دهانش گـويم | بـرد آن | {{ب | خواستم تا سخن از وصف دهانش گـويم | بـرد آن نقطـهی موهـوم سـخن از يـادم }} | ||
{{ب | «جنّت» | {{ب | «جنّت» ارنامهی ما را نفرسـتاد جـواب | به همان خوانـدن و انـداختنش دلشـادم }} | ||
<ref> ضيمران | <ref> ضيمران روغنی، عبدالحسين، ديوان جنّت اصفهانی، صفحات 68 ـ 89 </ref> | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
نسخهٔ ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۸
شاعر اديب احمد غفراللّهی فرزند حاج محمدجعفر روغنی متخلّص به جنّـت در حدود سال 1270 شمسی در اصفهان ديده به جهان گشود. او از معاصران و معاشران شعرای بزرگ اصفهان همچون صغير و شكيب و گلزار و دريا و جابر و مسرور بـود. در شعر از شاگردان سينا كرونی، ثمر اصفهانی و غمگين اصفهانی بود. از جـوانی بـه سرودن شعر روی آورد و پس از آشنايی با برخی مباحث عرفـانی بـه سـبك اهـل طريقت درآمد و ابتدا به ميرزا عباس پاقلعهای و سپس به حاج ميـرزا زيـن العابـدين پاقلعهای دست ارادت داد. پس از مدتی به استخدام ادارهی فرهنگ درآمد و در ابتدا به تدريس و سپس به امور اداری در ادارهی فرهنگ مشغول شد. در انجمن ادبی شيدا با دكتر مسرور از اسـاتيد نظـم و نثـر آشـنا گرديـد و ايـن آشنايی تا زمان مرگ جنّت تداوم يافت نقل است در محفلـی در دانشـگاه اصـفهان استاد جلال تاج قطعهای را در دستگاه ماهور اجرا میكند و دكتر مسرور و جنّت بـا جمعی از شعرا در آن محفل حضور داشتند. دكتر مسـرور غزلـی را بـه مناسـبت آن محفل میسرايد و همان شب مرحوم جنّت با غزلی با همان رديف و قافيه به استقبال غزل مسرور میرود.
نفخهی صور است جان اندر تن ما میدمد | يا دهان تاج(مـا) از بهـر آواز اسـت بـاز |
از آنجا كه اين غزل بسيار مورد توجه دكتر مسرور واقع میشود و قدرناشناسـی برخی از بزرگان از مقام ادبی جنّت و بخشش او را مشاهده میكنـد بـا ابيـاتی از او میخواهد اصفهان را ترك گويد و همراه او به تهران سفر كند. شايان ذكر است كه اين درد هميشه گريبانگير شعرای نغزسـرای اصـفهانی بـوده است چنانكه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانی نيز با اين دو بيت از فرزند چنين تقاضا میكند كه:
دانـا پـدری گفـت بـه فرزنـد خَلَـف | دنيا طلبی به هند و عقبـی بـه نَجف | |
خواهی كه نه عقبی و نه دنيات دهنـد | بنشين به سپاهان و بكـن عمـر تلـف |
درخواست مسرور از جنّت در اين ابيات مشاهده میشود:
ای آنكــه گــه ســخن ســرايی با من چو كلام گشته مجـزوم | مـن قـدر تـو دانـم ای بـرادر نی زاهد پير و شـيخ معصـوم | |
بخرام به ری كـه در صـفاهان قدر تو حكايتی است مكتـوم | بخرام بـه ری كـه بـاز گـردد مسرور به خدمت تو مخـدوم |
مرحوم جنّت ازدواج نكرد و صاحب فرزندی نبود. چنانكه خود میگفت: من بـا طبع خود ازدواج نمودهام و فرزندانم اشعار من هستند. و به همين دليل پس از مرگ، بخشی از اشعارش با بیتوجهی به سرنوشتی مانند سرنوشت ديوان مجنـون سـيچانی گرفتار میآيد و در برگ برگ دفتر اشـعارش عطـاران زردچوبـه و فلفـل و غيـره و بقّالان چای و قند و... میپيچند. و فقط اشعار مختصری در دست است كه به همـت آقای عبدالحسين روغنی متخلّص به ضيمران برادرزادهی ايشان گردآوری و به چاپ رسيده است كه با مقدماتش بالغ بر 150 صفحه میشود و بخشـی از آن بـه مثنـوی بلندی با عنوان عروسی اجباری اختصاص دارد كه اشعار آن جنبهی انتقادی و اندرز دارد. مرحوم جنّت در سن هفتاد و هفت سالگی يعنی سال 1377 قمـری دار فـانی را وداع گفت و در تكيهی علامه ملا اسماعيل خواجويی مدفون گرديد. شعرای اصفهان از جمله استاد فضل اللّه اعتمادی «برنا» و شكيب اصفهانی و علـی غفراللّهـی مـاهر اصفهانی و عبدالحسين روغنی ضميران در وفات وی مرثيه سرودهاند.
اشعار سنگنوشته مزار او چنين است:
ای آنكــه آمــدی ســوی آرامگــاه مــن | خوش آمدی كه بود به راهـت نگـاه مـن | |
بنشين و گوش كن سخن مرا به گوش جان | زيــرا كــه طــی كنيــد شــما نيــز راه مــن | |
راهيست بس دراز و خطرخيـز و هولنـاك | افعــال نيــك مــن بــود اينجــا پنــاه مــن | |
سال هزار وسيصد و هفتـاد و هشـت بـود | دست اجـل بـه سـينه فـرو بسـت آه مـن |
از اشعار اوست:
من از آن روز كه در عشـق قـدم بنهـادم | شب نباشد كه به گـردون نرسـد فريـادم | |
میزنم داد ز بيـداد رقيبـان شـب و روز | تا مگـر دادرسـی خيـزد از ايـن بيـدادم | |
نكند هيچ نصيحت اثـری در مـنِ مسـت | زآنكه من عاشـق و ديوانـه ز مـادر زادم | |
آنچنان مست و خرابم كه گر آيـد روزی | جــای تعميــر نبينــد كــه كنــد آبــادم | |
ســرو از بــیبــری آزاد بــود در گلشــن | مـن برومنـدم و از هـر دو جهــان آزادم | |
آخر ای خضر، ره كعبهی مقصود كجاست | تا به سر طی كنم اين ره كه ز پـا افتـادم | |
خواستم تا سخن از وصف دهانش گـويم | بـرد آن نقطـهی موهـوم سـخن از يـادم | |
«جنّت» ارنامهی ما را نفرسـتاد جـواب | به همان خوانـدن و انـداختنش دلشـادم |
منبع
برگرفته از کتاب تذکرة الشعرای تخت فولاد اصفهان: معرفی شعرای مدفون در تخت فولاد اصفهان، علیرضا لطفی(حامد اصفهانی)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان. 1390. صص 181 - 185
- ↑ ضيمران روغنی، عبدالحسين، ديوان جنّت اصفهانی، صفحات 68 ـ 89