این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «احمد صدرى مدرس ابهرى زنجانى»
Kh1.shabani (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
عالم فاضل، فقیه متکلّم و ادیب شاعر. | '''آيةاللّه ميرزا احمد صدرى مدرّس ابهـرى زنجانى''' متخلّص به '''«خادم»''' در ابهر زنجان ديده به جهان گشود وی عالم فاضل، فقیه متکلّم و ادیب شاعر. | ||
< | =='''زندگی نامه'''== | ||
'''ميرزا احمد صدرى''' در ابهر زنجان متولّد شد. تحصیلات خود را در نجف اشرف به پایان رساند و سپس در کرمان ساکن شده و مدت چهل سال در آن جا به تدریس و افاده و استفاده مشغول گردید و مورد احترام و وثوق علما و مردم قرار گرفت.<ref>تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص 434.</ref> | |||
وی در [[نجف اشرف]] از محضر آیه اللّه العظمی [[سید ابوالحسن اصفهانی|سیّد ابوالحسن اصفهانی]] و اساتید دیگر بهره برد.و در اواخر عمر خود عازم اصفهان شد | |||
او صبحها در مسجد(شاه) امام اقامه ى جماعت داشت و از فقها و علما و معاريف قـرن چهاردهم هجرى به شمار مى آمد و در [[مدرسه علمیه ناصریه|مدرسه ى ناصريه]] تدريس مى نمود. حدود نود ساله بود كه در روز نهم ربيع الثانى سال 1369 قمرى وفات يافت و در [[تخـت فـولاد]] [[تكيه خواجويى]] مدفون گرديد | |||
مرحوم مهدوى شرح حال اين عالم و شاعر گرانقـدر را در ذيل نام مدرس آورده و نوشته است:<blockquote>دو رساله از او در نزد خود دارد كه يكـى وجيزه در فرق بين سحر و معجزه و ديگرى رساله ى هدايت الانام در منظومه ى كـلام است<ref>رونوشتى از كتاب هدايةالانام او در كتابخانه ى تخصصى تخت فولاد موجود است.</ref><br /></blockquote> | |||
وى به زبان فارسى و عربى اشعارى دارد. [[سید مصلح الدین مهدوی|مرحوم مهدوى]] پنج بند از يك مسـمط و را در تذكره ى خود آورده كه احتمالاً در مدح حضرت ولى عصر عليه السلام بـودهاست. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|شــمس و قمــر را رســيد گــاه تقابــل|پر شـده صـحن چمـن ز نغمـه ى بلبـل}} | |||
{{ب|اى كه دو چشمان توسـت فتنـهى بابـل|خيــز نگــارا بيــار يــك قــدح از مــل}} | |||
{{ب|بس كن از اين ناز و غمز و غنج و تَـدلّل |اى بــت ســيمن عــذار مــاه جبيــنم<ref>مهدوى، تذكره شعرى معاصر اصفهان، صص5 ـ 434.</ref> }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
=='''اوصاف'''== | =='''اوصاف'''== | ||
در کتاب "نام آوران علم و اجتهاد کرمان" چنین آمده: | در کتاب "نام آوران علم و اجتهاد کرمان" چنین آمده: | ||
وی از علمای بزرگوار زنجان بود که مدت زیادی را در شهر کرمان به افاضه و تربیت و پرورش شاگردان این شهر سپری نمود. به شهادت افرادی که محضر وی را درک نموده اند، از نظر علمی عالمی فاضل، و در خصایل و مکارم اخلاقی زاهدی بی بدیل بود. وی همچنین بسیار مورد توجّه و وثوق آیه اللّه حاج میرزا محمّد رضا مجتهد بود.<ref>میرزا محمد رضا فرزند آیه اللّه حاج ابوجعفر فرزند آیه اللّه حاج آقا احمد کرمانی از علمای بزرگ زمان و ملجأ و مأمن مردم کرمان در برابر زورگویان و فریاد رس مظلومان بود. وی در سال 1290ق متولد شد. پس از فراگیری مقدّمات نزد پدر و شیخ عبداللّه رائینی، در سال 1308ق به دستور پدر به همراه پسر عمه خود سیّد علی موسوی به اصفهان رفت و نزد بزرگانی چون: ملا محمد باقر فشارکی، سید محمد تقی مدرّس، سید محمد باقر درچه ای و آخوند کاشی تحصیل نمود. پس از هفت سال به نجف اشرف مشرّف شد و مدت هفت سال نیز نزد آخوند خراسانی و سیّد محمّد کاظم یزدی به فراگیری فقه و اصول پرداخت و به اخذ اجازه اجتهاد از آخوند خراسانی، ملا علی نهاوندی، شیخ محمد طه نجف و دیگران نایل گردید. این عالم مجاهد و غیور در سال 1324ش در سنّ 72 سالگی وفات کرده و در کرمانمدفون گردید. مزارش مورد توجه مردم کرمان و کراماتی از او بین آنان معروف است. ر.ک: نام آوران علم و اجتهاد کرمان.</ref> ورع و تقوا و زهد ایشان هنوز در این دیار ضرب المثل و مشهور است. | وی از علمای بزرگوار زنجان بود که مدت زیادی را در شهر کرمان به افاضه و تربیت و پرورش شاگردان این شهر سپری نمود. به شهادت افرادی که محضر وی را درک نموده اند، از نظر علمی عالمی فاضل، و در خصایل و مکارم اخلاقی زاهدی بی بدیل بود. وی همچنین بسیار مورد توجّه و وثوق آیه [[محمّد رضا مجتهد|اللّه حاج میرزا محمّد رضا مجتهد]] بود.<ref>میرزا محمد رضا فرزند آیه اللّه حاج ابوجعفر فرزند آیه اللّه حاج آقا احمد کرمانی از علمای بزرگ زمان و ملجأ و مأمن مردم کرمان در برابر زورگویان و فریاد رس مظلومان بود. وی در سال 1290ق متولد شد. پس از فراگیری مقدّمات نزد پدر و شیخ عبداللّه رائینی، در سال 1308ق به دستور پدر به همراه پسر عمه خود سیّد علی موسوی به اصفهان رفت و نزد بزرگانی چون: ملا محمد باقر فشارکی، سید محمد تقی مدرّس، سید محمد باقر درچه ای و آخوند کاشی تحصیل نمود. پس از هفت سال به نجف اشرف مشرّف شد و مدت هفت سال نیز نزد آخوند خراسانی و سیّد محمّد کاظم یزدی به فراگیری فقه و اصول پرداخت و به اخذ اجازه اجتهاد از آخوند خراسانی، ملا علی نهاوندی، شیخ محمد طه نجف و دیگران نایل گردید. این عالم مجاهد و غیور در سال 1324ش در سنّ 72 سالگی وفات کرده و در کرمانمدفون گردید. مزارش مورد توجه مردم کرمان و کراماتی از او بین آنان معروف است. ر.ک: نام آوران علم و اجتهاد کرمان.</ref> ورع و تقوا و زهد ایشان هنوز در این دیار ضرب المثل و مشهور است. | ||
ساده زیستی و قناعت از مهم ترین و بارزترین صفات ذاتی وی بود و به هیچ وجه وجوهات را از کسی قبول نمی کرد... | ساده زیستی و قناعت از مهم ترین و بارزترین صفات ذاتی وی بود و به هیچ وجه وجوهات را از کسی قبول نمی کرد... | ||
سطر ۲۰: | سطر ۲۹: | ||
علّت آمدن ایشان به کرمان به درستی معلوم نیست اما سالیان دراز در این شهر رحل اقامت افکند و حتی در این دیار ازدواج نمود. | علّت آمدن ایشان به کرمان به درستی معلوم نیست اما سالیان دراز در این شهر رحل اقامت افکند و حتی در این دیار ازدواج نمود. | ||
حجه الاسلام حجّتی کرمانی می گوید: مرحوم مدرس سالیان دراز در حجره ای در مدرسه معصومیه به تحقیق و مطالعه و ریاضت اشتغال داشت. بسیار آرام و متین و ساکت و از رفتارش آثار تواضع و فروتنی هویدا بود... شب ها در مسجد ملک کرمان به اقامه نماز می پرداخت و اهل زهد و صلاح به او اقتدا می کردند.<ref>نام آوران علم و اجتهاد کرمان، ص 415 -416.</ref> | حجه الاسلام حجّتی کرمانی می گوید: <blockquote>مرحوم مدرس سالیان دراز در حجره ای در مدرسه معصومیه به تحقیق و مطالعه و ریاضت اشتغال داشت. بسیار آرام و متین و ساکت و از رفتارش آثار تواضع و فروتنی هویدا بود... شب ها در مسجد ملک کرمان به اقامه نماز می پرداخت و اهل زهد و صلاح به او اقتدا می کردند.<ref>نام آوران علم و اجتهاد کرمان، ص 415 -416.</ref> <br /></blockquote> | ||
<br /> | |||
=='''مهاجرت به اصفهان'''== | =='''مهاجرت به اصفهان'''== | ||
سطر ۲۸: | سطر ۳۶: | ||
عالم زاهد مقدّس آیه اللّه حاج شیخ مهدی نجفی ایشان را در مسجد جنب مدرسه عرب ها به امامت جماعت نصب نمود. | عالم زاهد مقدّس آیه اللّه حاج شیخ مهدی نجفی ایشان را در مسجد جنب مدرسه عرب ها به امامت جماعت نصب نمود. | ||
به نوشته شاگردش حجه الاسلام حاج شیخ احمد روحانی: وی عالمی صالح و قناعت پیشه و منزوی و بسیار وارسته بود. در پشت مسجد امام منزل داشت و در مدرسه ناصریّه به تدریس کلام مشغول بود. مردی ساکت و با وقار بود و غیر از درس هیچ حرف و کلام دیگری از او شنیده نمی شد. | به نوشته شاگردش [[شیخ الاسلام احمد روحانی|حجه الاسلام حاج شیخ احمد روحانی]]: <blockquote>وی عالمی صالح و قناعت پیشه و منزوی و بسیار وارسته بود. در پشت مسجد امام منزل داشت و در مدرسه ناصریّه به تدریس کلام مشغول بود. مردی ساکت و با وقار بود و غیر از درس هیچ حرف و کلام دیگری از او شنیده نمی شد. | ||
<br /> | <br /></blockquote> | ||
=='''شاگردان'''== | =='''شاگردان'''== | ||
سطر ۳۶: | سطر ۴۴: | ||
2. حجّه الاسلام شیخ جعفر الهی نجف آبادی<ref>عالم فاضل، در سال 1309ش متولد شد. در اصفهان از محضر بزرگانی همچون حضرات آیات: شیخ محمّد حسن عالم نجف آبادی، شیخ عباسعلی ادیب، سیّد علی اصغر برزانی و شیخ علی مشکوه بهره برده و فلسفه و حکمت را نزد سیّد صدرالدین کوپایی، شیخ محمود مفید، شیخ احمد زنجانی و سیّد عبدالحسین طیب فراگرفت. خارج فقه و اصول را نیز نزد آیه اللّه خادمی و آیه اللّه العظمی بهبهانی تحصیل نمود. وی سال ها در حوزه و دانشگاه تدریس نموده و به اقامه جماعت و ارشاد مردم اشتغال دارد. در شعر نیز دستی توانا دارد. دیباچه دیار نون، ص 138.</ref> | 2. حجّه الاسلام شیخ جعفر الهی نجف آبادی<ref>عالم فاضل، در سال 1309ش متولد شد. در اصفهان از محضر بزرگانی همچون حضرات آیات: شیخ محمّد حسن عالم نجف آبادی، شیخ عباسعلی ادیب، سیّد علی اصغر برزانی و شیخ علی مشکوه بهره برده و فلسفه و حکمت را نزد سیّد صدرالدین کوپایی، شیخ محمود مفید، شیخ احمد زنجانی و سیّد عبدالحسین طیب فراگرفت. خارج فقه و اصول را نیز نزد آیه اللّه خادمی و آیه اللّه العظمی بهبهانی تحصیل نمود. وی سال ها در حوزه و دانشگاه تدریس نموده و به اقامه جماعت و ارشاد مردم اشتغال دارد. در شعر نیز دستی توانا دارد. دیباچه دیار نون، ص 138.</ref> | ||
3. مرحوم حجّه الاسلام سیّد محمّد احمدی خمینی شهری | 3. مرحوم حجّه الاسلام سیّد محمّد احمدی خمینی شهری<br /> | ||
<br /> | |||
=='''تألیفات'''== | =='''تألیفات'''== | ||
از این عالم جلیل دو اثر به چاپ رسید که عبارتند از: | از این عالم جلیل دو اثر به چاپ رسید که عبارتند از: | ||
1. "هدایه الانام فی منظومه الکلام" که در سال 1369ق در مطبعه نو اصفهان به چاپ رسیده است. در آغاز آن گوید: | 1. "هدایه الانام فی منظومه الکلام" که در سال 1369ق در مطبعه نو اصفهان به چاپ رسیده است. در آغاز آن گوید:<blockquote>الحمد للّه علی نواله | ||
الحمد للّه علی نواله | |||
مصلّیا علی النبی وآله | مصلّیا علی النبی وآله | ||
سطر ۸۵: | سطر ۹۰: | ||
قد تمّ الابیات بعون الباری" 1361 | قد تمّ الابیات بعون الباری" 1361 | ||
<br /> | |||
<br /></blockquote> | |||
=='''قصیده غدیریه'''== | =='''قصیده غدیریه'''== | ||
از اشعار او قصیده غدیریه زیر است که در روز عید غدیر در نجف اشرف سروده و در پایان کتاب "هدایه الانام" او چاپ شده است: | از اشعار او قصیده غدیریه زیر است که در روز عید غدیر در نجف اشرف سروده و در پایان کتاب "هدایه الانام" او چاپ شده است: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|عید است بیا ساقی، ای ساقی قد موزون|درده دو سه جام از می، زان می که بود گلگون}} | |||
{{ب|گر رهن همی خواهی اندر عوض باده|این دلق ز من بستان هر چند شوی مغبون}} | |||
{{ب|از بحث دلیل و اصل، وز صحبت استصحاب|جستیم برائت را، چون خسته شده السن}} | |||
{{ب|برده است قرار از دل آن دلبر سنگین دل|جاری ز دو چشمانم، رود ارس و جیحون}} | |||
{{ب|سوز دل پروانه، از شمع بود لکن|بی شمع جمال یار، ماراست دلی پرخون}} | |||
{{ب|از صورت زیبایش، صورت ز هیولایم|ترسم که جدا گردد، یک باره شوم مجنون}} | |||
{{ب|از قامت چون سروش، خم گشته مرا قامت|وز طلعت چون مهرش، طالع سیه وارون}} | |||
{{ب|از زلف پریشانش، پیوسته پریشان حال|پیوسته پریشان حال، از خال لب میگون}} | |||
{{ب|آن لعل لبش یاقوت، یاقوت بود جان را|آن چشم خمارینش دام است و یا افسون}} | |||
{{ب|عکاس که بگرفتی عکس دهن تنگش|شدعرصه براو هم تنگ چون حلقه میم و نون}} | |||
{{ب|مانی اگرش دیدی این حسن و ملاحت را|ارژنگ زدی بر سنگ آن ساحر ذوفن را}} | |||
{{ب|یا رب چه شود آخر آن صورت زیبا را|یک باره دگر بینم وز بخت شوم ممنون}} | |||
{{ب|عید است بیا ساقی لبریز نما ساغر|از خم غدیر خم کان باده بود میمون}} | |||
{{ب|این عید چه عید آمد کافلاک همی رقصند|با قاطبه ى اجرام دردى که بود مشحون}} | |||
{{ب|آن پیر فلک گو را در نام زحل خوانند|بر بام فلک آمد با کوکبه افزون}} | |||
{{ب|اعلان طرب درداد بر قاطبه قارات|از کنگره نهم تا چار یک مسکون}} | |||
{{ب|ناهید زند هم چنگ هم بربط خوش آهنگ|پر کرده ز زیل و بم از عرش الی مادون}} | |||
{{ب|مریخ که همواره جنگ است ورا دیدن|برداشته دست از جنگ با صلح شده مقرون}} | |||
{{ب|بین کف خضیب از شوق با کف خضیب آمد|در رقض بنات النعش اورانوس و هم نبطون}} | |||
{{ب|مه گو ز ازل آمد او ناظم سیارات|بسته به کمر دامن در انجمن گردون}} | |||
{{ب|عید است بده ساقی زان می که برد آسان|در موقع جان کندن روحم ز تنم بیرون}} | |||
{{ب|رانم فرس طبعم با ناطقه الکن|هرچند نیم داخل در رشته شعریون}} | |||
{{ب|رانم سخن از شاهی در مرحلخ ابداع|او بود غرض زامر تکوینی کاف و نون}} | |||
{{ب|شاهی که بود علت بر قاطبه معلول|سرلوح بود نامش در دفتر علیون}} | |||
{{ب|شاهان جهان یک سر در درگه او چاکر|هم قیصر و اسکندر هم لوئی ناپلئون}} | |||
{{ب|آدم نشدی مسجود بر قاطبه املاکگر طینت او نابود از نور ولا معجون|}} | |||
{{ب|گر حب رخش نابود اندر پسر آذر|آذر نشدی بر وی سبز و گل گوناگون}} | |||
{{ب|ادریس که تاسیس تدریس علوم از اوست|در جنب کمالاتش چون قطره ای از جیحون}} | |||
{{ب|شاهی که نبی مامور از مصدر اعلا شد|نصبش کند و اکمال سازد نعم بی چون}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
گر طالب تفصیلی این مطلب مجمل را | گر طالب تفصیلی این مطلب مجمل را | ||
سطر ۳۱۲: | سطر ۲۳۶: | ||
دارد هوس رویت، این "خادم" زنجانی | دارد هوس رویت، این "خادم" زنجانی | ||
کایی سر بالینش آن دم که شود مدفون | کایی سر بالینش آن دم که شود مدفون<br /> | ||
<br /> | |||
=='''وفات'''== | =='''وفات'''== | ||
وی در روز نهم ربیع الثانی سال 1369 وفات یافت و در تخت فولاد مقابل تکیه میرزا ابوالمعالی مدفون گردید. | وی در روز نهم ربیع الثانی سال 1369 وفات یافت و در تخت فولاد مقابل [[تکیه میرزا ابوالمعالی]] مدفون گردید. | ||
جناب حجه الاسلام شیخ جعفر الهی می گوید: | جناب حجه الاسلام شیخ جعفر الهی می گوید: <blockquote>ایشان را پس از وفات، در قبری که متعلّق به فرزند درویش عباس مؤذّن مسجد امام بود دفن کردند. در شب وفات ایشان در خواب دیده شد که حضرات چهارده معصوم علیهم السلام در زمینی که ایشان در آن دفن شدند حضور داشته و محزون و گریان می باشند.<ref>مصاحبه نگارنده با ایشان.</ref>و <ref>بزم معرفت، صص 226-218.</ref> | ||
<br /></blockquote> | |||
ایشان را پس از وفات، در قبری که متعلّق به فرزند درویش عباس مؤذّن مسجد امام بود دفن کردند. در شب وفات ایشان در خواب دیده شد که حضرات چهارده معصوم علیهم السلام در زمینی که ایشان در آن دفن شدند حضور داشته و محزون و گریان می باشند.<ref>مصاحبه نگارنده با ایشان.</ref>و <ref>بزم معرفت، صص 226-218.</ref> | |||
<br /> | |||
=='''پانویس'''== | =='''پانویس'''== | ||
سطر ۳۲۹: | سطر ۲۵۰: | ||
<references /> | <references /> | ||
==''' | =='''منابع'''== | ||
برگرفته از کتاب<span> </span>: بزم معرفت، مشاهیر تخت فولاد اصفهان، تکیه محقق خواجویی، رحیم قاسمی، ناشر: کانون پژوهش، چاپ اول، 1388. | برگرفته از کتاب<span> </span>: بزم معرفت، مشاهیر تخت فولاد اصفهان، تکیه محقق خواجویی، رحیم قاسمی، ناشر: کانون پژوهش، چاپ اول، 1388. | ||
برگرفته از [[تذكره شعراي تخت فولاد اصفهان|کتاب تذكره شعراي تخت فولاد اصفهان]]<span> </span>: معرفي شعراي مدفون در تخت فولاد اصفهان، عليرضا لطفي (حامد اصفهاني)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحي شهرداري اصفهان، 1390. ص209 | |||
[[رده:کتاب تذکره شعرای تخت فولاد اصفهان]] |
نسخهٔ ۱۲ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۳
آيةاللّه ميرزا احمد صدرى مدرّس ابهـرى زنجانى متخلّص به «خادم» در ابهر زنجان ديده به جهان گشود وی عالم فاضل، فقیه متکلّم و ادیب شاعر.
زندگی نامه
ميرزا احمد صدرى در ابهر زنجان متولّد شد. تحصیلات خود را در نجف اشرف به پایان رساند و سپس در کرمان ساکن شده و مدت چهل سال در آن جا به تدریس و افاده و استفاده مشغول گردید و مورد احترام و وثوق علما و مردم قرار گرفت.[۱]
وی در نجف اشرف از محضر آیه اللّه العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی و اساتید دیگر بهره برد.و در اواخر عمر خود عازم اصفهان شد
او صبحها در مسجد(شاه) امام اقامه ى جماعت داشت و از فقها و علما و معاريف قـرن چهاردهم هجرى به شمار مى آمد و در مدرسه ى ناصريه تدريس مى نمود. حدود نود ساله بود كه در روز نهم ربيع الثانى سال 1369 قمرى وفات يافت و در تخـت فـولاد تكيه خواجويى مدفون گرديد
مرحوم مهدوى شرح حال اين عالم و شاعر گرانقـدر را در ذيل نام مدرس آورده و نوشته است:
دو رساله از او در نزد خود دارد كه يكـى وجيزه در فرق بين سحر و معجزه و ديگرى رساله ى هدايت الانام در منظومه ى كـلام است[۲]
وى به زبان فارسى و عربى اشعارى دارد. مرحوم مهدوى پنج بند از يك مسـمط و را در تذكره ى خود آورده كه احتمالاً در مدح حضرت ولى عصر عليه السلام بـودهاست.
شــمس و قمــر را رســيد گــاه تقابــل | پر شـده صـحن چمـن ز نغمـه ى بلبـل | |
اى كه دو چشمان توسـت فتنـهى بابـل | خيــز نگــارا بيــار يــك قــدح از مــل | |
بس كن از اين ناز و غمز و غنج و تَـدلّل | اى بــت ســيمن عــذار مــاه جبيــنم[۳] |
اوصاف
در کتاب "نام آوران علم و اجتهاد کرمان" چنین آمده:
وی از علمای بزرگوار زنجان بود که مدت زیادی را در شهر کرمان به افاضه و تربیت و پرورش شاگردان این شهر سپری نمود. به شهادت افرادی که محضر وی را درک نموده اند، از نظر علمی عالمی فاضل، و در خصایل و مکارم اخلاقی زاهدی بی بدیل بود. وی همچنین بسیار مورد توجّه و وثوق آیه اللّه حاج میرزا محمّد رضا مجتهد بود.[۴] ورع و تقوا و زهد ایشان هنوز در این دیار ضرب المثل و مشهور است.
ساده زیستی و قناعت از مهم ترین و بارزترین صفات ذاتی وی بود و به هیچ وجه وجوهات را از کسی قبول نمی کرد...
علّت آمدن ایشان به کرمان به درستی معلوم نیست اما سالیان دراز در این شهر رحل اقامت افکند و حتی در این دیار ازدواج نمود.
حجه الاسلام حجّتی کرمانی می گوید:
مرحوم مدرس سالیان دراز در حجره ای در مدرسه معصومیه به تحقیق و مطالعه و ریاضت اشتغال داشت. بسیار آرام و متین و ساکت و از رفتارش آثار تواضع و فروتنی هویدا بود... شب ها در مسجد ملک کرمان به اقامه نماز می پرداخت و اهل زهد و صلاح به او اقتدا می کردند.[۵]
مهاجرت به اصفهان
مدرّس صدری پس از سال ها اقامت در کرمان به مشهد مقدس عزیمت نموده و سپس به اصفهان مهاجرت کرده و در محله دروازه حسن آباد ساکن گردید.
عالم زاهد مقدّس آیه اللّه حاج شیخ مهدی نجفی ایشان را در مسجد جنب مدرسه عرب ها به امامت جماعت نصب نمود.
به نوشته شاگردش حجه الاسلام حاج شیخ احمد روحانی:
وی عالمی صالح و قناعت پیشه و منزوی و بسیار وارسته بود. در پشت مسجد امام منزل داشت و در مدرسه ناصریّه به تدریس کلام مشغول بود. مردی ساکت و با وقار بود و غیر از درس هیچ حرف و کلام دیگری از او شنیده نمی شد.
شاگردان
1. استاد حجّه الاسلام شیخ احمد روحانی (شیخ الاسلام)
2. حجّه الاسلام شیخ جعفر الهی نجف آبادی[۶]
3. مرحوم حجّه الاسلام سیّد محمّد احمدی خمینی شهری
تألیفات
از این عالم جلیل دو اثر به چاپ رسید که عبارتند از:
1. "هدایه الانام فی منظومه الکلام" که در سال 1369ق در مطبعه نو اصفهان به چاپ رسیده است. در آغاز آن گوید:
الحمد للّه علی نواله
مصلّیا علی النبی وآله
وبعد، فالعبد الحقیر الجانی
المستکین احمد الزنجانی
یقول: یا اخوانی الکرام
فهذه منظومه الکلام
سمّیتها "هدایه الانام"
ارجو بها الخدمه للاسلام
ارجو من اللّه العظیم اجراً
فی نظم نثر الباب الحادی عشراً
انجام:
یا من له المرجع والمآب
فتب علینا انک التواب
وما اردت جمعه فقد کمل
نظم علی جل المهمات اشتمل
وجمله ابیاتها اتت ماه
بضم خمسه وتسعین معه
فاحمد اللّه مصلیا علی
محمّد وآله ذوی العلی
ان شئت تاریخا فقل: "یا قاری!
قد تمّ الابیات بعون الباری" 1361
قصیده غدیریه
از اشعار او قصیده غدیریه زیر است که در روز عید غدیر در نجف اشرف سروده و در پایان کتاب "هدایه الانام" او چاپ شده است:
عید است بیا ساقی، ای ساقی قد موزون | درده دو سه جام از می، زان می که بود گلگون | |
گر رهن همی خواهی اندر عوض باده | این دلق ز من بستان هر چند شوی مغبون | |
از بحث دلیل و اصل، وز صحبت استصحاب | جستیم برائت را، چون خسته شده السن | |
برده است قرار از دل آن دلبر سنگین دل | جاری ز دو چشمانم، رود ارس و جیحون | |
سوز دل پروانه، از شمع بود لکن | بی شمع جمال یار، ماراست دلی پرخون | |
از صورت زیبایش، صورت ز هیولایم | ترسم که جدا گردد، یک باره شوم مجنون | |
از قامت چون سروش، خم گشته مرا قامت | وز طلعت چون مهرش، طالع سیه وارون | |
از زلف پریشانش، پیوسته پریشان حال | پیوسته پریشان حال، از خال لب میگون | |
آن لعل لبش یاقوت، یاقوت بود جان را | آن چشم خمارینش دام است و یا افسون | |
عکاس که بگرفتی عکس دهن تنگش | شدعرصه براو هم تنگ چون حلقه میم و نون | |
مانی اگرش دیدی این حسن و ملاحت را | ارژنگ زدی بر سنگ آن ساحر ذوفن را | |
یا رب چه شود آخر آن صورت زیبا را | یک باره دگر بینم وز بخت شوم ممنون | |
عید است بیا ساقی لبریز نما ساغر | از خم غدیر خم کان باده بود میمون | |
این عید چه عید آمد کافلاک همی رقصند | با قاطبه ى اجرام دردى که بود مشحون | |
آن پیر فلک گو را در نام زحل خوانند | بر بام فلک آمد با کوکبه افزون | |
اعلان طرب درداد بر قاطبه قارات | از کنگره نهم تا چار یک مسکون | |
ناهید زند هم چنگ هم بربط خوش آهنگ | پر کرده ز زیل و بم از عرش الی مادون | |
مریخ که همواره جنگ است ورا دیدن | برداشته دست از جنگ با صلح شده مقرون | |
بین کف خضیب از شوق با کف خضیب آمد | در رقض بنات النعش اورانوس و هم نبطون | |
مه گو ز ازل آمد او ناظم سیارات | بسته به کمر دامن در انجمن گردون | |
عید است بده ساقی زان می که برد آسان | در موقع جان کندن روحم ز تنم بیرون | |
رانم فرس طبعم با ناطقه الکن | هرچند نیم داخل در رشته شعریون | |
رانم سخن از شاهی در مرحلخ ابداع | او بود غرض زامر تکوینی کاف و نون | |
شاهی که بود علت بر قاطبه معلول | سرلوح بود نامش در دفتر علیون | |
شاهان جهان یک سر در درگه او چاکر | هم قیصر و اسکندر هم لوئی ناپلئون | |
آدم نشدی مسجود بر قاطبه املاکگر طینت او نابود از نور ولا معجون | ||
گر حب رخش نابود اندر پسر آذر | آذر نشدی بر وی سبز و گل گوناگون | |
ادریس که تاسیس تدریس علوم از اوست | در جنب کمالاتش چون قطره ای از جیحون | |
شاهی که نبی مامور از مصدر اعلا شد | نصبش کند و اکمال سازد نعم بی چون |
گر طالب تفصیلی این مطلب مجمل را
توضیح دهم الحال تشریح کنم اکنون
چون شاه رسل فارغ زاعمال و مناسک شد
زد خرگه کیوان قدر از بیت خدا بیرون
آن گاه سفیر وحی جبریل فرود آمد
کای آن که طفیل تو هفت اختر و نه گردون
ای شاه رسل بلغ ما انزل من ربک
تا چند جمال یار در پرده بود مکنون
پس طی مراحل کرد تا ارض غدیر خم
آن گاه فرود آمد با خیل ز حد افزون
آن گه ز جهاز نوق یک منبرکی عالی
تشکیل همی دادند اندر وسط هامون
از حر هجیر آنروز وز شدت آن رمضاء
گویی کره نار است سطح جبل و هامون
پس پای فلک پیما بگذاشت روی منبر
درج دهنش واکرد بر خطبه خوش مضمون
مردم همه صف در صف مادین له الاعناق
کز مصدر اجلالش صادر چه شود قانون
فرمود ورا برخیزای حافظ شرع من
ای آن که تویی از من در منزلت هارون
آن گاه بلندش کرد با دست قمر اشکاف
چندان که همه دیدند بالحس وبالاعین
فرمود: الست اولی من انفسکم کلا؟
گفتند: بلی حقا،ای علّت کاف و نون
فرمود: فمن مولاه کنت، فعلی مولاه
بر بنده و بر آزاد، بر عاقل و بر مجنون
ای قوم! علی باشد او قاضی دین من
هم قاضی دین من، از امر حق بیچون
هر کس که تخلف کرد از امر علی، هالک
هر کس که مخالف گشت، در قعر سقر مسجون
از منظره افلاک، نظاره کنان املاک
تبریک همی گفتند، با نغمه موسیقون
آن گاه به زیر آمد، پس امر به بیعت کرد
مجموع خلایق را، با شاه خدم گردون
پس مردم آن مجمع، از عالی و از دانی
تقبیل همی کردند، آن دست به حق مقرون
بخٍّ لک می گفتند، بعضی به زبان لکن
کفر و حسد اصلی در سینه شان مکمون
دردا که پس از احمد، شیران عقب افتادند
روبه صفتان گشتند، فعّال لما شاوون
این طرفه حکایت بین، بلبل به قفس خون دل
زاغ و زغن صحرا با عیش و طرب مقرون
اندر لب جوی آب، آزاد ضفادع بین
یونس برود در بحر، در قعر شود مسکون
گردید بلند آتش از درگه آن شاهی
کش خادم درگاهش بودند کروبیّون
افسوس که بنهادند پا در حرمی بی اذن
بود از حرم کعبه در رتبه هزار افزون
با پیر خرد کردم این مساله را مطرح
بالاخره جوابم داد بعد از جدل افزون
کای خادم درگاهش! دم درکش از این اسرار
جفّ قلم التقدیر، فیما حدث فی الکون
دارد هوس رویت، این "خادم" زنجانی
کایی سر بالینش آن دم که شود مدفون
وفات
وی در روز نهم ربیع الثانی سال 1369 وفات یافت و در تخت فولاد مقابل تکیه میرزا ابوالمعالی مدفون گردید.
جناب حجه الاسلام شیخ جعفر الهی می گوید:
ایشان را پس از وفات، در قبری که متعلّق به فرزند درویش عباس مؤذّن مسجد امام بود دفن کردند. در شب وفات ایشان در خواب دیده شد که حضرات چهارده معصوم علیهم السلام در زمینی که ایشان در آن دفن شدند حضور داشته و محزون و گریان می باشند.[۷]و [۸]
پانویس
- ↑ تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص 434.
- ↑ رونوشتى از كتاب هدايةالانام او در كتابخانه ى تخصصى تخت فولاد موجود است.
- ↑ مهدوى، تذكره شعرى معاصر اصفهان، صص5 ـ 434.
- ↑ میرزا محمد رضا فرزند آیه اللّه حاج ابوجعفر فرزند آیه اللّه حاج آقا احمد کرمانی از علمای بزرگ زمان و ملجأ و مأمن مردم کرمان در برابر زورگویان و فریاد رس مظلومان بود. وی در سال 1290ق متولد شد. پس از فراگیری مقدّمات نزد پدر و شیخ عبداللّه رائینی، در سال 1308ق به دستور پدر به همراه پسر عمه خود سیّد علی موسوی به اصفهان رفت و نزد بزرگانی چون: ملا محمد باقر فشارکی، سید محمد تقی مدرّس، سید محمد باقر درچه ای و آخوند کاشی تحصیل نمود. پس از هفت سال به نجف اشرف مشرّف شد و مدت هفت سال نیز نزد آخوند خراسانی و سیّد محمّد کاظم یزدی به فراگیری فقه و اصول پرداخت و به اخذ اجازه اجتهاد از آخوند خراسانی، ملا علی نهاوندی، شیخ محمد طه نجف و دیگران نایل گردید. این عالم مجاهد و غیور در سال 1324ش در سنّ 72 سالگی وفات کرده و در کرمانمدفون گردید. مزارش مورد توجه مردم کرمان و کراماتی از او بین آنان معروف است. ر.ک: نام آوران علم و اجتهاد کرمان.
- ↑ نام آوران علم و اجتهاد کرمان، ص 415 -416.
- ↑ عالم فاضل، در سال 1309ش متولد شد. در اصفهان از محضر بزرگانی همچون حضرات آیات: شیخ محمّد حسن عالم نجف آبادی، شیخ عباسعلی ادیب، سیّد علی اصغر برزانی و شیخ علی مشکوه بهره برده و فلسفه و حکمت را نزد سیّد صدرالدین کوپایی، شیخ محمود مفید، شیخ احمد زنجانی و سیّد عبدالحسین طیب فراگرفت. خارج فقه و اصول را نیز نزد آیه اللّه خادمی و آیه اللّه العظمی بهبهانی تحصیل نمود. وی سال ها در حوزه و دانشگاه تدریس نموده و به اقامه جماعت و ارشاد مردم اشتغال دارد. در شعر نیز دستی توانا دارد. دیباچه دیار نون، ص 138.
- ↑ مصاحبه نگارنده با ایشان.
- ↑ بزم معرفت، صص 226-218.
منابع
برگرفته از کتاب : بزم معرفت، مشاهیر تخت فولاد اصفهان، تکیه محقق خواجویی، رحیم قاسمی، ناشر: کانون پژوهش، چاپ اول، 1388.
برگرفته از کتاب تذكره شعراي تخت فولاد اصفهان : معرفي شعراي مدفون در تخت فولاد اصفهان، عليرضا لطفي (حامد اصفهاني)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحي شهرداري اصفهان، 1390. ص209