این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما

شهید علیرضا حجازی طاهری

از دانشنامه حوزه علمیه اصفهان
نسخهٔ تاریخ ‏۱ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۵ توسط Sab00riyan (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی،' به 'کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی،')
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شهید علیرضا حجازی طاهری
Alireza Hijazi Taheri.jpg
زادهٔ۱۳۴۰
طاهر آباد کاشان
درگذشت/شهادت۱۳۶۵/۱۱/۷
شلمچه-کربلای ۵
مدفنگلزار شهدای روستای طاهر آباد
محل تحصیلمدرسه حوزه علمیه آیت الله یثربی کاشان
والدین
  • ناصر (پدر)

شهید علیرضا حجازی طاهری بیستم اردیبهشت ۱۳۴۰، در روستای طاهرآباد از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش ناصر، خواربار فروش بود و مادرش فاطمه خانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح۲) پرداخت. از سوی مرکز اعزام روحانی در جبهه حضور یافت. هفتم بهمن ۱۳۶۵، با سمت مبلغ در شلمچه بر اثر سوختگی شدید شهید شد. پیکرش را پنجاه روز بعد در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.[۱]

زندگی نامه

ایام دبیرستان او مصادف بود با روزهای آتش و خون و مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی. منزل آن شهید کانون مبارزه مردم شده بود. کتب انقلابی، نوار، عکس و رساله امام خمینی (ره) در آنجا نشر و پخش می شد. در سال ۵۶ برای غنی ساختن بنیاد فرهنگ و اعتقادات نوجوانان روستا با همکاری دوستانش کتابخانه امام صادق(ع) را تأسیس کرد و آنجا را کانون مبارزه قرار داد.

با شور و دلدادگی در مدرسه علمیه آیت الله یثربی ثبت نام کرد و به تحصيل معارف و علوم اهل بیت (ع) پرداخت. او در هنگام تحصیل هیچ گاه از میادین مبارزه حق علیه باطل غافل نمی شد و همواره به یاد ملکوتیان خاک نشین بود.

روزهای آخر در بحث توبه می گفت: «از شرایط توبه واقعی آن است که انسان با رنج، گوشت هایی را که از گناه روییده آب کند.» در این حال رزمندهای مزاحی کرد؛ اما حاج آقا حجازی با خنده گفت: آب کردن گوشت که چیزی نیست؛ من همین الآن حاضرم، تمام بدنم را خاکستر کنم.» و آن روز با خنده طی شد تا روز شهادتش ۶۵/۱۱/۷که به صدق گفتارش پی بردیم. او شهید شد و پیکرش پنجاه روز در شلمچه، خاک غربت خورد تا بر روی دستان لرزان مردم تشییع گردید.[۲]

منابع

  1. کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی،ص۲۵۲
  2. کتاب شاهدان روحانی ،ص۳۰۷