این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما

تفاوت میان نسخه‌های «شهید علیرضا زالی»

از دانشنامه حوزه علمیه اصفهان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی « {{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=۱۳۶۵/۱۰/۱۲|مکان درگذشت=عملیات کربلای ۵|پدر=حسین|تاریخ تولد=۱۳۴۹|مکان تولد=آبادان|از دانشگاه=مدرسه علمیه امام خمینی (ره) زرین شهر|بناهای یادبود=اصفهان|مدفن=گلزار شهدای زرین شهر}} ==زندگینامه== مدرسه علمیه حجت الاسل...» ایجاد کرد)
 
(ایجاد کلی)
سطر ۱: سطر ۱:


 
{{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=۱۳۶۵/۶/۲۸|مکان درگذشت=مهران|پدر=محمد حسین|تاریخ تولد=۱۳۴۷|مکان تولد=گلپایگان|از دانشگاه=مدرسه علمیه گلپایگان|بناهای یادبود=اصفهان|مدفن=روستای تیکن}}
{{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=۱۳۶۵/۱۰/۱۲|مکان درگذشت=عملیات کربلای ۵|پدر=حسین|تاریخ تولد=۱۳۴۹|مکان تولد=آبادان|از دانشگاه=مدرسه علمیه امام خمینی (ره) زرین شهر|بناهای یادبود=اصفهان|مدفن=گلزار شهدای زرین شهر}}




سطر ۸: سطر ۷:
از ۲۵ روز به هوش آمد و به روی پدر و مادر چشم گشود. ۴۵ روز دیگر به صفای دل پرداخت و آنگاه در ۱۳۶۵/۶/۲۸
از ۲۵ روز به هوش آمد و به روی پدر و مادر چشم گشود. ۴۵ روز دیگر به صفای دل پرداخت و آنگاه در ۱۳۶۵/۶/۲۸
در شادی وصولش عند ربهم يرزقون گردید.
در شادی وصولش عند ربهم يرزقون گردید.
در سفر دومی که از جبهه بازگشته بود شنید که خواهرش زمینی خریده و در فکر ساختن خانه است. ساعتی به عنوان کادو خرید و به آنها داد. وقتی گفته شد ما که هنوز خانه نساخته ایم با لبخندی گفت: می دانم ولی شاید من نتوانم خانه تان را ببینم. خواستم پیشاپیش تبریک گفته باشم.
در سفر دومی که از جبهه بازگشته بود شنید که خواهرش زمینی خریده و در فکر ساختن خانه است. ساعتی به عنوان کادو خرید و به آنها داد. وقتی گفته شد ما که هنوز خانه نساخته ایم با لبخندی گفت: می دانم ولی شاید من نتوانم خانه تان را ببینم. خواستم پیشاپیش تبریک گفته باشم.<ref>شاهدان روحانی</ref>
 




==منابع==
==منابع==
[[رده:شهدای حوزه علمیه اصفهان]]
[[رده:گلپایگان]]

نسخهٔ ‏۲ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۸

شهید علیرضا زالی
زادهٔ۱۳۴۷
گلپایگان
درگذشت/شهادت۱۳۶۵/۶/۲۸
مهران
مدفنروستای تیکن
یادمان‌هااصفهان
محل تحصیلمدرسه علمیه گلپایگان
والدین
  • محمد حسین (پدر)


زندگینامه

مدرسه علمیه حجت الاسلام، میزبان میهمان نو رسیده ای بود که شور و شوق فراوانی به تحصیلات دینی داشت. با شروع جنگ بارها خیز گرفته بود تا به جبهه برود؛ اما سنش کم بود و بهانه ای برای اعزام نداشت. روانه بازار کار شد. کم کم هنگام اعزامش فرارسید. سه بار به میادین جنگ اعزام گردید. در منطقه مهران چهار بعثی کافر را به دوزخ فرستاد و خود با اصابت ترکش خمپاره، زخمی و بیهوش گردیده، به بیمارستان اصفهان و آنگاه تهران برده شد. پس از ۲۵ روز به هوش آمد و به روی پدر و مادر چشم گشود. ۴۵ روز دیگر به صفای دل پرداخت و آنگاه در ۱۳۶۵/۶/۲۸ در شادی وصولش عند ربهم يرزقون گردید. در سفر دومی که از جبهه بازگشته بود شنید که خواهرش زمینی خریده و در فکر ساختن خانه است. ساعتی به عنوان کادو خرید و به آنها داد. وقتی گفته شد ما که هنوز خانه نساخته ایم با لبخندی گفت: می دانم ولی شاید من نتوانم خانه تان را ببینم. خواستم پیشاپیش تبریک گفته باشم.[۱]


منابع

  1. شاهدان روحانی