این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما

تفاوت میان نسخه‌های «شهید مهدی توکلی»

از دانشنامه حوزه علمیه اصفهان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(زندیگینامه شهید مهدی توکلی)
 
سطر ۱: سطر ۱:
  ازهوش و ذكاوتش می گفت، از خاموشی و خلق خوشش !مادری مهربان که داغ دو فرزند عزیزجان او را گداخته. سردار شهید اصغر توکلی و این بار هم مهدی. می گفت: سه ماه بعد از اولین مرتبه اعزامش برگشته علت مراجعتش را جویا شدم. گفت: تعدادی از مجروحان را به اصفهان آورده ام. چند روزی ماند و رفت و بعد برادرش مجتبی گفت: مادر!مهدی زخمی شده بود و از من خواست به شما نگویم. دریغا که این دیداراخر  ما بود و حتی فرزند مجروحم را ندیدم تا مرهمی پر زخمش گذارم ...
  ازهوش و ذكاوتش می گفت، از خاموشی و خلق خوشش !مادری مهربان که داغ دو فرزند عزیزجان او را گداخته. سردار شهید اصغر توکلی و این بار هم مهدی. می گفت: سه ماه بعد از اولین مرتبه اعزامش برگشته علت مراجعتش را جویا شدم. گفت: تعدادی از مجروحان را به اصفهان آورده ام. چند روزی ماند و رفت و بعد برادرش مجتبی گفت: مادر!مهدی زخمی شده بود و از من خواست به شما نگویم. دریغا که این دیداراخر  ما بود و حتی فرزند مجروحم را ندیدم تا مرهمی پر زخمش گذارم ...


مهدی به شهادت رسیده بود، اما جنازه اش به دست ما نرسید. برادر بزرگترش حاج مرتضی سراسیمه برای کسب خبری از او به اهواز و آبادان رفت، اما خبری نشد که نشد روزها گشت و خدا صدای شکستن قلب مرا شنید تا ۳۷ روز بعد پیکر خونین و خاک آلود فرزندم را آوردند تا در جواربرادر شهیدش به خاک بسپارند. <ref>شاهدان روحانی ص ۴۱۷</ref>
مهدی به شهادت رسیده بود، اما جنازه اش به دست ما نرسید. برادر بزرگترش حاج مرتضی سراسیمه برای کسب خبری از او به اهواز و آبادان رفت، اما خبری نشد که نشد روزها گشت و خدا صدای شکستن قلب مرا شنید تا ۳۷ روز بعد پیکر خونین و خاک آلود فرزندم را آوردند تا در جواربرادر شهیدش به خاک بسپارند. <ref>شاهدان روحانی , ص ۴۱۷</ref>


<br />
 
== منبع ==
<references />
<references />
[[رده:شهدای حوزه علمیه اصفهان]]
[[رده:شهدای حوزه علمیه اصفهان]]
[[رده:مبارکه]]

نسخهٔ ‏۱ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۲۶

ازهوش و ذكاوتش می گفت، از خاموشی و خلق خوشش !مادری مهربان که داغ دو فرزند عزیزجان او را گداخته. سردار شهید اصغر توکلی و این بار هم مهدی. می گفت: سه ماه بعد از اولین مرتبه اعزامش برگشته علت مراجعتش را جویا شدم. گفت: تعدادی از مجروحان را به اصفهان آورده ام. چند روزی ماند و رفت و بعد برادرش مجتبی گفت: مادر!مهدی زخمی شده بود و از من خواست به شما نگویم. دریغا که این دیداراخر  ما بود و حتی فرزند مجروحم را ندیدم تا مرهمی پر زخمش گذارم ...

مهدی به شهادت رسیده بود، اما جنازه اش به دست ما نرسید. برادر بزرگترش حاج مرتضی سراسیمه برای کسب خبری از او به اهواز و آبادان رفت، اما خبری نشد که نشد روزها گشت و خدا صدای شکستن قلب مرا شنید تا ۳۷ روز بعد پیکر خونین و خاک آلود فرزندم را آوردند تا در جواربرادر شهیدش به خاک بسپارند. [۱]


منبع

  1. شاهدان روحانی , ص ۴۱۷