این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «حسن اهتمام»
Kh1.Alizadeh (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
'''حسن اهتمام'''، شاعر، اديب | '''حسن اهتمام'''، شاعر، اديب و هنرمند قرن چهاردهم قمری است. | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
در اوايل مشروطيت براى ادامه ى تحصيلات راهى نجف شد و مدتى در محضر آخوند خراسانى بـه تحصـيل علــوم پرداخــت و در پــى درگذشــت آن عــالم بزرگوار به اصفهان بازگشت و از ادامه ى تحصيل | وی فرزند غلامحسين بود که در سال 1298 قمرى در قريه رهنان ديده به جهان گشود. وى تحصيلات مقدماتى خود را در مكتبخانه هاى قديم به انجام رسانيد و سپس در [[حوزه علمیه امام صادق علیه السلام اصفهان|مدرسه ى چهارباغ]] به تحصيل علوم صرف و نحو و ديگر علوم حوزوى پرداخت.در اوايل مشروطيت براى ادامه ى تحصيلات راهى نجف شد و مدتى در محضر آخوند خراسانى بـه تحصـيل علــوم پرداخــت و در پــى درگذشــت آن عــالم بزرگوار به اصفهان بازگشت و از ادامه ى تحصيل | ||
منصرف شد و به صـنعت و تجـارت روى آورد. | منصرف شد و به صـنعت و تجـارت روى آورد. | ||
نسخهٔ ۵ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۹
حسن اهتمام، شاعر، اديب و هنرمند قرن چهاردهم قمری است.
زندگی نامه
وی فرزند غلامحسين بود که در سال 1298 قمرى در قريه رهنان ديده به جهان گشود. وى تحصيلات مقدماتى خود را در مكتبخانه هاى قديم به انجام رسانيد و سپس در مدرسه ى چهارباغ به تحصيل علوم صرف و نحو و ديگر علوم حوزوى پرداخت.در اوايل مشروطيت براى ادامه ى تحصيلات راهى نجف شد و مدتى در محضر آخوند خراسانى بـه تحصـيل علــوم پرداخــت و در پــى درگذشــت آن عــالم بزرگوار به اصفهان بازگشت و از ادامه ى تحصيل منصرف شد و به صـنعت و تجـارت روى آورد.
پس از مسافرتى به جنوب ايران عازم هندوستان گرديد. با شـروع جنـگ جهـانى اول بـه ايـران بازگشت و تا پايان عمر در اصفهان ماند.
وى طبعــى روان و سرشــار داشــت و از او مجموعه شعرى بنام ليلى و مجنـون بـه يادگـار مانده كه در ديوان او به چاپ رسيده است. وى در سال 1379 قمرى وفات يافت و در تكيه ى زرگرها در تخت فولاد مدفون گرديد.
از اشعار او:
دوش پيــرى در نظــر شــد جلــوه گــر | مهــــر رويــــش زد درون دل شــــرر | |
به چـه پيـرى سـرخوش و روشـن ضـمير | چهــره روشــن تــر ز خورشــيد منيــر | |
مــرغ دل شــد در كمنــدش چــون مقــيم | ســرّ خــود گفــتم بــدو بــى تــرس و بــيم | |
گفــتمش چــون بــیخبــر بــردى دلــم | پــس ز رحمــت كــن تــو حــلّ مشــكلم [۱] |
كوشش، در كلام فصيح عرب، همان اهتمام می شود كه شاعر اينگونه خـود را معرّفـى كرده است.
نشــان ز نقطــه ى موهــوم آن دهــان باشــد | هــزار نكتــه در آن نقطــه ى نهــان باشــد | |
ز وصف حسن تو در عجز خـويش معتـرفم | چو سوسن از همه اعضاى مـن زبـان باشـد | |
چــه حاجــت اســت بيــان جمــال زيبايــت | ز بــس بديــده ى اهــل نظــر عيــان باشــد | |
بگــويم ار ز كفــم دل عنــان صــبر گرفــت | دل رميــده كجــا صــاحب عنــان باشــد [۲] |
پانویس
منبع
برگرفته از کتاب تذكره شعراي تخت فولاد اصفهان: معرفي شعراي مدفون در تخت فولاد اصفهان، عليرضا لطفي (حامد اصفهاني)، اصفهان: سازمان فرهنگی تفريحي شهرداري اصفهان، 1390. ص ۹۱