این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «شهید علی اکبر حقیقت»
Sab00riyan (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '<big>شهید' به '{{قلم رنگ۱|قرمز| |شهید}} '''') |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=۱۳۶۶/۱/۳۰|مکان درگذشت=شلمچه|پدر=حسین|تاریخ تولد=۱۳۴۶|مکان تولد=گلپایگان|از دانشگاه=مدرسه علمیه گلپایگان خوانسار|مدفن=گلزار شهدای گنجد جان|عرض_تصویر=170|تصویر=Ali Akbar haghighat.jpg}} | {{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=۱۳۶۶/۱/۳۰|مکان درگذشت=شلمچه|پدر=حسین|تاریخ تولد=۱۳۴۶|مکان تولد=گلپایگان|از دانشگاه=[[مدرسه علمیه گلپایگان]]{{سخ}} [[مدرسه علمیه خوانسار]]|مدفن=گلزار شهدای گنجد جان|عرض_تصویر=170|تصویر=Ali Akbar haghighat.jpg}} | ||
{{قلم رنگ۱|قرمز| |شهید}} ''' علی اکبر حقیقت ''' پنجم آذر ۱۳۴۶، در روستای کنجدجان از توابع شهرستان گلپایگان چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کشاورزی می کرد و مادرش زینب نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح مقدمات پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. سی ام دی ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.<ref>[[کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی]]، ص٩٨٩</ref> | {{قلم رنگ۱|قرمز| |شهید}} ''' علی اکبر حقیقت ''' پنجم آذر ۱۳۴۶، در روستای کنجدجان از توابع شهرستان گلپایگان چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کشاورزی می کرد و مادرش زینب نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا [[سطح مقدمات]] پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. سی ام دی ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.<ref>[[کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی]]، ص٩٨٩</ref> | ||
==خاطرهای از شهید== | ==خاطرهای از شهید== | ||
«..در آخرین اعزامش به او گفتم: «داداش! تو طلبه ای درست را ادامه بده و فعلا جبهه را رها کن. لبخندی زد و در جوابم گفت: این آخرین باری است که می روم! من آن روز منظور علی اکبر را نفهمیدم تا چند روز بعد که معنای آخرین سفر را از گریه مادرم فهمیدم». | «..در آخرین اعزامش به او گفتم: «داداش! تو [[طلبه]] ای درست را ادامه بده و فعلا جبهه را رها کن. لبخندی زد و در جوابم گفت: این آخرین باری است که می روم! من آن روز منظور علی اکبر را نفهمیدم تا چند روز بعد که معنای آخرین سفر را از گریه مادرم فهمیدم». | ||
آری! طلبه مهذب و پارسایی که فقط بیست سال شمع حیاتش روشن بود. چنان درخشید که ملایک به استقبالش آمدند و نصیب و بهره خویش را به خوبی از خداوند دریافت نمود. نسبت به فرایض دینی بویژه پاسداشت امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی بود. او در غروبی غمناک در عملیات کربلای چهار در هجوم تیر و ترکش و سرب داغ در شلمچه غزل شهادت را اینگونه سرود: | آری! طلبه مهذب و پارسایی که فقط بیست سال شمع حیاتش روشن بود. چنان درخشید که ملایک به استقبالش آمدند و نصیب و بهره خویش را به خوبی از خداوند دریافت نمود. نسبت به فرایض دینی بویژه پاسداشت امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی بود. او در غروبی غمناک در عملیات کربلای چهار در هجوم تیر و ترکش و سرب داغ در شلمچه غزل شهادت را اینگونه سرود: | ||
جان | جان مى دهم به شوق وصال تو يا حسين تا بر ســرم قدم ننهى جان نمى دهم | ||
تا بر | |||
بیابان های گرم جنوب نه سال تمام، پذیرای بدن مطهرش شد، تا سال ۷۵ که استخوان ها و پلاکش بر دوش مردم خون گرم گلپایگان تشییع شد.<ref>کتاب شاهدان روحانی.ص۴۵۹</ref> | بیابان های گرم جنوب نه سال تمام، پذیرای بدن مطهرش شد، تا سال ۷۵ که استخوان ها و پلاکش بر دوش مردم خون گرم گلپایگان تشییع شد.<ref>[[کتاب شاهدان روحانی]].ص۴۵۹</ref> | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
سطر ۱۷: | سطر ۱۶: | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:شهدای طلبه و روحانی (شهرستان گلپایگان)]] | [[رده:شهدای طلبه و روحانی (شهرستان گلپایگان)]] | ||
[[رده:شهدای مدرسه علمیه گلپایگان]] | |||
[[رده:شهدای مدرسه علمیه خوانسار]] |
نسخهٔ ۴ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۵
شهید علی اکبر حقیقت | |
---|---|
![]() | |
زادهٔ | ۱۳۴۶ گلپایگان |
درگذشت/شهادت | ۱۳۶۶/۱/۳۰ شلمچه |
مدفن | گلزار شهدای گنجد جان |
محل تحصیل | مدرسه علمیه گلپایگان مدرسه علمیه خوانسار |
والدین |
|
شهید علی اکبر حقیقت پنجم آذر ۱۳۴۶، در روستای کنجدجان از توابع شهرستان گلپایگان چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کشاورزی می کرد و مادرش زینب نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح مقدمات پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. سی ام دی ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.[۱]
خاطرهای از شهید
«..در آخرین اعزامش به او گفتم: «داداش! تو طلبه ای درست را ادامه بده و فعلا جبهه را رها کن. لبخندی زد و در جوابم گفت: این آخرین باری است که می روم! من آن روز منظور علی اکبر را نفهمیدم تا چند روز بعد که معنای آخرین سفر را از گریه مادرم فهمیدم».
آری! طلبه مهذب و پارسایی که فقط بیست سال شمع حیاتش روشن بود. چنان درخشید که ملایک به استقبالش آمدند و نصیب و بهره خویش را به خوبی از خداوند دریافت نمود. نسبت به فرایض دینی بویژه پاسداشت امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی بود. او در غروبی غمناک در عملیات کربلای چهار در هجوم تیر و ترکش و سرب داغ در شلمچه غزل شهادت را اینگونه سرود:
جان مى دهم به شوق وصال تو يا حسين تا بر ســرم قدم ننهى جان نمى دهم
بیابان های گرم جنوب نه سال تمام، پذیرای بدن مطهرش شد، تا سال ۷۵ که استخوان ها و پلاکش بر دوش مردم خون گرم گلپایگان تشییع شد.[۲]
منابع
- ↑ کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی، ص٩٨٩
- ↑ کتاب شاهدان روحانی.ص۴۵۹