این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «شهید غلامرضا صالحی (حاجی آباد)»
Kh1.Alizadeh (بحث | مشارکتها) (ایجاد کلی) |
Kh1.ghorbani (بحث | مشارکتها) (اصلاح کلمات وفاصله گذاری) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=٢٢\٠۴\١٣۶٧|مکان درگذشت=جفیر_عملیات والفجر۶|پدر=مرتضی|تاریخ تولد=۱۳۴۴|مکان تولد=حاجی آباد نجف آباد|از دانشگاه=مدرسه علمیه نجف آباد و قم|مدفن=گلزار شهدای روستای حاجی آباد}} | {{جعبه زندگینامه|تاریخ درگذشت=٢٢\٠۴\١٣۶٧|مکان درگذشت=جفیر_عملیات والفجر۶|پدر=مرتضی|تاریخ تولد=۱۳۴۴|مکان تولد=حاجی آباد نجف آباد|از دانشگاه=مدرسه علمیه نجف آباد و قم|مدفن=گلزار شهدای روستای حاجی آباد}} | ||
<big>شهید غلامرضا صالحی</big> چهاردهم فروردین ۱۳۴۴، در روستای حاجی آباد از توابع شهرستان نجف آباد چشم به جهان گشود. پدرش مرتضی، قصاب بود و مادرش خاور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند.سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح1) پرداخت. از سوی ستاد مشترک امداد و درمان در جبهه حضور یافت. بیست و دوم تیر ۱۳۶۷، با سمت امدادگر و مبلغ در جفیر بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.<ref>کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی.ص۴۴۶</ref> | |||
==خاطرهای از شهید== | ==خاطرهای از شهید== | ||
یک بار که از جبهه به مرخصی آمد، یکی از همرزمانش را هم با خود آورده بود. به مادرش گفت: این دوست من مسیحی است؛ بعد هم او را پیش امام جمعه شهر برد و با جلساتی که داشت، مسلمان شد. وقتی پرسیدند چه شد به اسلام تمایل پیدا کردی؟ گفت: روحیات و افعال غلامرضا شوق اسلام را در من بر انگیخت. | |||
== | ==زندگی نامه== | ||
هفت بار به جبهه اعزام شد و شاید عدد هفت نشان کمال روحی او بود. مسئولیت اصلی اش تبلیغ دین و معارف و احکام بود. در دوران پر التهاب انقلاب اسلامی که عکس ها و اعلامیه ها و رساله امام خمینی(ره) را برای توزیع از قم به نجف آباد می آورد. وقتی از او می پرسند، در آن دوران خفقان نترسیدی؟ پاسخ داد: «کاری که برای خدا باشد ترس | |||
هفت بار به جبهه اعزام شد و شاید عدد هفت نشان کمال روحی او بود. مسئولیت اصلی اش تبلیغ دین و معارف و احکام بود. در دوران پر التهاب انقلاب اسلامی که عکس ها و اعلامیه ها و رساله امام خمینی(ره) را برای توزیع از قم به نجف آباد می آورد. وقتی از او می پرسند، در آن دوران خفقان نترسیدی؟ پاسخ داد: «کاری که برای خدا باشد ترس ندارد!» | |||
تلاوت قرآنش مليح و اهل نماز شب بود. برخوردی صمیمی داشت. در جلسات سیاسی شمّ خوبی داشت بویژه در شناخت بنی صدر که درباره او هرچه می گفت همان بود | تلاوت قرآنش مليح و اهل نماز شب بود. برخوردی صمیمی داشت. در جلسات سیاسی شمّ خوبی داشت بویژه در شناخت بنی صدر که درباره او هرچه می گفت همان بود | ||
.<ref>شاهدان روحانی،ص٢۴۴</ref> | .<ref>کتاب شاهدان روحانی،ص٢۴۴</ref> | ||
== | ==منبع== | ||
[[رده:شهدای حوزه علمیه اصفهان]] | [[رده:شهدای حوزه علمیه اصفهان]] | ||
[[رده:شهدای طلبه و روحانی (شهرستان نجف آباد)]] | [[رده:شهدای طلبه و روحانی (شهرستان نجف آباد)]] | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۲۲ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۰
شهید غلامرضا صالحی (حاجی آباد) | |
---|---|
زادهٔ | ۱۳۴۴ حاجی آباد نجف آباد |
درگذشت/شهادت | ٢٢\٠۴\١٣۶٧ جفیر_عملیات والفجر۶ |
مدفن | گلزار شهدای روستای حاجی آباد |
محل تحصیل | مدرسه علمیه نجف آباد و قم |
والدین |
|
شهید غلامرضا صالحی چهاردهم فروردین ۱۳۴۴، در روستای حاجی آباد از توابع شهرستان نجف آباد چشم به جهان گشود. پدرش مرتضی، قصاب بود و مادرش خاور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند.سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح1) پرداخت. از سوی ستاد مشترک امداد و درمان در جبهه حضور یافت. بیست و دوم تیر ۱۳۶۷، با سمت امدادگر و مبلغ در جفیر بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.[۱]
خاطرهای از شهید
یک بار که از جبهه به مرخصی آمد، یکی از همرزمانش را هم با خود آورده بود. به مادرش گفت: این دوست من مسیحی است؛ بعد هم او را پیش امام جمعه شهر برد و با جلساتی که داشت، مسلمان شد. وقتی پرسیدند چه شد به اسلام تمایل پیدا کردی؟ گفت: روحیات و افعال غلامرضا شوق اسلام را در من بر انگیخت.
زندگی نامه
هفت بار به جبهه اعزام شد و شاید عدد هفت نشان کمال روحی او بود. مسئولیت اصلی اش تبلیغ دین و معارف و احکام بود. در دوران پر التهاب انقلاب اسلامی که عکس ها و اعلامیه ها و رساله امام خمینی(ره) را برای توزیع از قم به نجف آباد می آورد. وقتی از او می پرسند، در آن دوران خفقان نترسیدی؟ پاسخ داد: «کاری که برای خدا باشد ترس ندارد!» تلاوت قرآنش مليح و اهل نماز شب بود. برخوردی صمیمی داشت. در جلسات سیاسی شمّ خوبی داشت بویژه در شناخت بنی صدر که درباره او هرچه می گفت همان بود .[۲]