این دانشنامه در حال تصحیح و تکمیل می باشد. از این رو محتوای آن قابل ارجاع نیست. پیشنهاد عناوین - ارتباط با ما
تفاوت میان نسخههای «شهید رضا بیاتی»
Sab00riyan (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
|||
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
مادر شهید می گفت: «بر اثر شدت علاقه ام به رضا اجازه جبهه رفتن به او نمی دادم. روزی از همان روزها رضا و پدرش با هم بودند. که تصادف سختی کردند و هر دو عازم بیمارستان شدند. رضا هفت روز بستری بود. روز هفتم حال او بهبود یافت و از جا بلند شد و سراغ پدرش را گرفت. عمو گفت: حالش خوب است و... | مادر شهید می گفت: «بر اثر شدت علاقه ام به رضا اجازه جبهه رفتن به او نمی دادم. روزی از همان روزها رضا و پدرش با هم بودند. که تصادف سختی کردند و هر دو عازم بیمارستان شدند. رضا هفت روز بستری بود. روز هفتم حال او بهبود یافت و از جا بلند شد و سراغ پدرش را گرفت. عمو گفت: حالش خوب است و... | ||
گفت: | گفت: آقايی سبز پوش بالای سرم آمد و علمی به دستم داد و گفت: تو ديگر خوب شدی، بلند شو! گفتم: آقا شما كی هستيد گفت: من ابوالفضل العباسم.» مادر گفت: از آن پس مانعش نشدم.<ref>[[کتاب شاهدان روحانی]].ص۴۵۷ </ref> | ||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۱
شهید رضا بیاتی | |
---|---|
![]() | |
زادهٔ | ۱۳۴۴ گلپایگان |
درگذشت/شهادت | ۱۳۶۱/۸/۱۹ عین خوش |
مدفن | گلزار شهدای گلپایگان |
محل تحصیل | مدرسه علمیه گلپایگان |
والدین |
|
شهید رضا بیاتی یکم فروردین ۱۳۴۴، در روستای رباط سرخ از توابع شهرستان گلپایگان چشم به جهان گشود. پدرش جواد، کشاورز بود و مادرش نیره نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح مقدمات پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. نوزدهم آبان ۱۳۶۱، در عین خوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع است.[۱]
زندگی نامه
غنچه ای از بوستان روز های دفاع مقدس و شاگردی از مکتب سیر امام صادق (ع) که عاشق معارف اهل بیت(ع) بود و همین عشق سرشار، او را به مدرسه علمیه علوی گلپایگان کشاند و از آنجا بود که پس از مدتی جلوس بر سر سفره دفتر و کتاب و وارد مرحله کشف پرده و حجاب کردید دوبار به جبهه های جنوب اعزام شد. در آخرین ماموریت خود در منطقه عین خوش با رزمی جانانه عليه كفتاران بعثی، پرواز عاشقانه را آغاز کرد.
مادر شهید می گفت: «بر اثر شدت علاقه ام به رضا اجازه جبهه رفتن به او نمی دادم. روزی از همان روزها رضا و پدرش با هم بودند. که تصادف سختی کردند و هر دو عازم بیمارستان شدند. رضا هفت روز بستری بود. روز هفتم حال او بهبود یافت و از جا بلند شد و سراغ پدرش را گرفت. عمو گفت: حالش خوب است و... گفت: آقايی سبز پوش بالای سرم آمد و علمی به دستم داد و گفت: تو ديگر خوب شدی، بلند شو! گفتم: آقا شما كی هستيد گفت: من ابوالفضل العباسم.» مادر گفت: از آن پس مانعش نشدم.[۲]
منابع
- ↑ کتاب فرهنگ اعلام شهدای روحانی، ص۶۶٠
- ↑ کتاب شاهدان روحانی.ص۴۵۷